ابراز درد جامعه به زبان شعر وادب طنز وکنایه :


·

ابراز درد جامعه به زبان شعر، ادب، طنز و کنایه

طوری که می دانید شعراء و ادبای گذشتۀ ما با وجود همه اختناق ها و فشارهای که در طول تاریخ بر زندگی آنها مسلط بوده بازهم هرگز مشکلات اجتماعی جامعه و درد مردم خود را از یاد نبرده بلکه، همیشه به زبان شعر و ادب، طنز و کنایه درد جامعه و ملت خود را بیان می کردند و از وضعیت سخت اجتماعی و سیاسی که بر زندگی آنها و جامعه و مردم شان می گذشته، شکوه ها داشتند. به طور مثال انوری ابی وردی مشکلات خود و جامعۀ خود را چنین بر زبان می آورد :
هربلای که از آسمان آید
گرچه بر دیگران روا باشد
برزمین نارسیده می پرسدخانۀ انوری کجا باشد.
و یا حافظ شیرازی
طوری که می دانید حافظ بعد از تسلط مغلان بر خراسان بزرگ که با آمدن آنها وحشت کاملی در منطقه مستولی گردیده و مغلان همه شهرهای خراسان زمین را به خاک یکسان و فرزندان شان را قتل عام کرده بودند در چنین شرایط حافظ پا به عرصۀ زندگی می گذارد و شعر می سراید) که اشعار او پر از کنایه و رنج نامه و تنفر از ریاکاری و حقه بازی بوده که در شعر ذیل می بینید حافظ از واعظان درباری و ریاکار ان حقه باز چقدر رنجیده و ناراحت بوده که آن را چنین بر زبان می آورد :
واعظان کاین جلوه برمحراب ومنبر میزنند ...
چون بخلوت میروند آن کار دیگر میکنند..
و یا مولوی جلال الدین محمد بلخی که از وضعیت و شرایطی اجتماعی و سیاسی که در زمانش بر جامعه و مردم او حاکم بوده چنین یاد آوری کرده می گوید :
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
وز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت می نشود جسته ایم ما
گفت آنکه یافت می نشود آنم آرزوست
و یا در تاریخ معاصر کشور ما استاد خلیل الله خلیلی از رنج و مصیبت که از جانب دشمنان کشورش بر بالای ملت و جامعۀ او حاکم گردیده بوده چقدر رنج ها برده که از آنها چنین یاد آوری می کند :
گوئید به نوروز که امسال نیاید
در کشور خونین کفنان ره نگشاید
و در شعر دیگری از غربت و آوارگی ملت خود چنین شکوه ها دارد :
چون به غربت خواهد از من پیک جانان نقد جان
جای دهیدم درکنار تربت آوارگان
گور من در پهلوی آوارگان بهتر که من
بیکسم آواره ام بی میهنم بی خانمان
همچو من اینجا به گورستان غربت خفته است
بس جوان بی وطن بس پیر مرد نا توان
کشور من سخت بیمار است آزارش مده
زخم ها دارد نمک بر زخم آن کمتر فشان
از برای مدفن من سینه پاکش مدر
بهر من بر خاطر زارش منه بار گران
داغ ها دارد منه بر سینه اش داغ دیگر
درد ها دارد دیگر بر پیکرش خنجر مران
و یا مولوی حنیف بلخی در شعر زیر عنوان (آهنگر) تنفر خویش را از استبداد و ستم که بر بالای ملت و جامعۀ او حاکم بوده چنین بر زبان می آورد :
صبحگاهی مرد با زیب و فری
شد به درب دکه آهنگری
گفت ای حداد ای استاد فن
بازوی تو بازوی آهن شکن
کار تو با کوره و با آتش است
ساعدت اندر پی تاب وکش است
کسب تو در زندگی معراج توست
آبرو و اعتبار تاج توست
این بود بس افتخار بی مثال
کاسبان را دوست دارد ذوالجلال
بیل میسازی به مرد کشت وکار
تیشه میسازی برای قطع خار
من نگویم ای جوان ای گرد مرد
آهنت را کوب گرم و یا که سرد
هرچه از ابزار میسازی بساز
اندرین ره هرچه میتازی بتاز
لیک میدان عیب استبداد را
افتخار مردم آزاد را
ترک کن دیگر عزیز ارجمند
صنعت زولانه و زنجیر و بند
ودر شرایط موجود در کشور ما که هنوز جنگ بیداد می کند و فرزندان سرزمین ما در عملیات انتحاری و انفجارات و یا در عملیات بمباردمان های کور خارجی ها و یا توسط سربازان ایشان به قتل می رسند جای دارد تا شاعران و نویسندگان کشور به این مصیبت های بزرگ بیشتر عطف توجه نموده و با وقف زمان بیشتری درد ملت و جامعۀ خود را زیاد تر بازگو کنند

حقوق اولی کودک از نظر اسلام :


حقوق اولی کودک از نظر اسلام بروالدین :
====================
1 :-- انتخاب اسم زیبا ونیک بر فرزند
2—تغذیه مناسب وحلال ( از زمان انعقاد نطفه ودوران شیر خوارگی )
تعلیم وتربیه درست ( بخصوص تعلیم مبانی دینی – آداب معاشرت واخلاق حمیده)
4—بازی وشادی چنانچه پیامبر اسلام (ص) امام حسن
وامام حسین رضی الله عنهما را به آغوش وکتف مبارک خود بر داشته
وبه آنها بازی میکردند
5 – کمک در تشکیل خانواده وازدواج شان بعد از رسیدن بسن بلوغ
در حد توان والدین ویک سلسله حقوق وو جائیب دیگر را شامل میگردد

رعایت حقوق ووجائیب در خانواده :


رعایت حقوق ووجائیب در خانواده :

 بعد از تشکیل خانواده، چیزی که بسیار مهم است احترام به حقوق و تکالیفی است که اعضای خانواده نسبت به یکدیگر به دوش دارند که باید آنها را رعایت نموده و بصورت درست انجام دهند. دوام و ثبات خانواده هم به همین احترام معنوی و رعایت حقوق اعضای خانواده نسبت به یکدیگر بستگی دارد. و از نظر اسلام در خانواده، زن و مرد دارای حقوق و وجائب مشخص و معینی نسبت به یکدیگر و فرزندان خویش بوده، مرد خانواده نسبت به همسر خویش دارای حقوق و وظائف مشخصی بوده و همچنین زن خانواده نسبت به مرد خانواده دارای حقوق و وجائب معینی است. که قرآن کریم در سوره بقره آیه 228 از این مسئولیت ها و وجائب چنین یادآوری کرده میفرماید: (ولهنُنَّ مثل الَّذی علیهنّ باالمعروف) (برای زنان آن حقوق و وجائب است ماننده آنچه که مردان بر ایشان دارند بوجه نیکو و پسندیده) بطور خلاصه میتوان گفت که از نظر اسلام تشکیل خانواده در حقیقت تشکیل یک زندگی مشترک انسانی بوده که هر دو طرف زن و مرد در این تشکیل زندگی مشترک انسانی دارای تعهدات وحقوق مشترک نیز هستند که باید مسئولیت های خود را عهده دار گردیده  وحقوق یگدیگر را رعایت و به انجام آنها مبادرت ورزند این تشکیل زندگی مشترک انسانی یک وجیبة عقلی و فریضة اجتماعی نیز بوده که میتواند از انقراض ونابودی نسل بشری جلوگیری کرده و مرجعی برای آرامش روح و روان انسان ها گردد.

زبان وهمگرائی فرهنگی :


زبان وهمگرا ئی فرهنگی :
خدواند(ج) همه انسانها را از یک گوهر آفریده رنگ و بو، سیاه و سفید، جنسیت مرد و زن نمیتواند سبب برتری بین آنها گردد(1).
همزمان با این آفرینش خداوند(ج) وسیله ارتباط انسان را نیز برایش میسر ساخته تا از طریق آن انسان بتواند با خود، خدا، ماحول جامعه و همنوعانش ارتباط برقرار کرده و احساسات درونی خویش را به بیرون بروز دهد. که این وسیله ارتباط در حقیقت زبان گویای انسان (نطق) بمفهموم منطقی آن است. که باالوسیله آن انسان میتواند خودش را شناخته، شکرگذار حق بوده بر معلوماتش افزوده و به هنرهای های ادبی و تخیلی مختلف دسترسی پیدا کند. وباجهانیان ارتباط لازم برقرار نماید. طوریکه میدانید
زبان در اصل وسیله افهام و تفهیم بین ابنای بشر بوده به ذات خود نمیتواند سبب برتری زبانی بر زبان دیگر و یا قومی بر قوم دیگر و یا ملتی بر ملت دیگری گردد. چه هر ملت و قومی میتواند از خود زبان خاص خودش را داشته که آن زبان از نظر توانائی ادبی، سابقة تاریخی، وضعیت اقتصادی، کار و فعالیت پژوهشی و فکری وفرهنگی با سائیر زبانها متفاوت بوده باشد ممکن هر زبان نسبت به زبان دیگری دارای قوت ها و ضعف های خاص خود باشد که این ضعف و قوت ها سبب برتری ذاتی زبان نمیگردد. چه بسا ممکن شرایط و امکانات که برای یک زبان مهیا گردیده برای زبان دیگری اگر مهیا میگردید سبب رشد و شکوفائی بهتر آن نمی شد. که اگر از این دید و منظر به زبان نگریسته شود شاید از بسا پرابلم ها و مشکلات که دامنگیر ما میتواند گردد بتوان جلوگیری نمود.
در کشور (کثیرالقوم) مثل افغانستان که اقوام مختلفی در آن زندگی دارند و هر قوم از خود زبان خاص خود را داشته و احتمال میرود با ایجاد یک انگیزه منفی سبب بروز اختلافات بزرگتری گردد از این جهت بخوبی میتوان درک کرد. که قانون اساسی این کشور در مورد زبان چقدر رعایت این نکته را نموده و از همة زبانهای رائج در کشور بطور علنی حمایت کرده که در جایش باید به آن پرداخته شود.(1)
در اینجا به این نکته بسنده میکنیم. ملتیکه دارای علائق گوناگون، اعتقادی، فرهنگی، خویشاوندی، تاریخی و سرنوشتی با یکدیگر بوده وهست فرق و اختلاف زبانی به آسانی نمیتواند باعث جدائی و کشمکش بین آنها گردد. چه باید باور داشت که هیچ زبان بذات خود مقدس نبوده بلکه زبان تنها وسیله ارتباط بین انسانها بوده که شاید بعضی از زبان ها بواسطه شرائط و امکانات موجود از رشد و بالندگی بیشتری و بعضی دیگر بواسطه عدم وجود چنین شرائط مناسبی از رشد و توانائی کمتر برخوردار باشند که این دلیل بر برتری ذاتی زبان نمیگردد چه همه ما از یک گوهر آفریده شدیم و بگفته مولانا اقبال که چه زیبا گفته است: (2)
(تمیز رنگ و بو بر ما حرام است که ما پرورده یک نوبهاریم)
چنانچه اگر همه اقوام موجود در افغانستان را شبیه گل بوته های جداگانه یک باغ و بوستان تصور کنیم که هر کدام شان میتواند بوی و رنگ خاص خود را داشته باشد ولی مجموع شان گلستانی را بنام افغانستان تشکیل میدهند تصور غلطی نخواهد بود.
خیرخواه