آیا از نظر حقوقی صرف با اشغال بیت المقدس بعنوان پایتخت اسراءیل ممکن است صبغه حقوقی وقانونی بخود پیداکند ؟

    آیا از نظر حقوقی صرف با اشغال( بیت المقدس ) بعنوان پایتخت اسراپیل ممکن است صبغه حقوقی وقانونی بخود پیداکند :
    -----------------------------------------------------------------------------------------------
    طوریکه میدانید در این هفته امریکا پیشنویس قطنامه شورای امنیت ملل متحد را وتو کرد و بتنهاپی در مقابل ۱۴ عضو دیگر شورای امنیت قرار گرفت وملل متحد را دشمن اسراپیل خواند حالا دیگر فلسطینی ها امیدوارند که محکومیت این تصمیم دونالد ترامپ رءیس جمهور امریکا را در نشست اضطراری مجمع عمومی سازمان ملل متحد که خواهان برگزاری آن شدند به رای گیری بگذارند تادیده شود که نتیجه آن چه خواهد شد ؟ . حالا اگر از ابعاد سیاسی این موضوع بگذریم صرف جنبه حقوقی آنرا در نظر بگیریم آیا ممکن است بازور وغصب اراضی یک سرزمینی وملکیت اشخاص ویاملتی را به زور غصب وبعدا به آن صبغه قانونی وحقوقی داد ودول جهان وکشور های بزرگ وکوچک جهان ومنطقه از نظر حقوقی بتوانند آن را به رسمیت بشناسند ؟ 
    آیا در منابع حقوقی جهانی واسلامی ما چنین چیزی متصور است ؟ تاجایکه بعنوان یک شاگرد حقوق وعلوم شرعی درک وبرداشتی از مساپیل حقوق بین الدول و حقوق اسلامی وشرعی دارم وتوانسته ام تحقیقاتی را در این زمینه انجام دهم در هیچ منابع حقوقی جهانی ( بین الدولی ) وحقوق خصوصی بین الدولی وحقوق اسلامی وحقوق عامه بین الدولی مجوز چنین چیزی ممکن نبوده و یافته نمیشود ؟ زیرا حقوقی را که امروز جهان غرب منبع حقوقی خود میدانند حقوق روما است وحقوق راکه چهان اسلام منبع حقوقی خود میدانند شریعت اسلام است وحقوق بین الدولی عامه نیز منبعش میثاق ها وقراداد های بین المللی است ودر تمام این منابع حقوق چنین چیزی تصور وامکان حقوقی آن موجود نیست به بینید در حقوق روما وحقوق اسلام که امروز منابع حقوقی اکثر کشور های جهان میباشد در اصول آنها در این رابطه به چه چیز های اشاره میشود : ۱- زور وغصب منبع حقوقی شده نمیتواند بطورمثال کسی مال دیگری را به زور وغصب تصرف کند بعدا خواسته باشد برآن صبغه حقوقی وقانونی بدهد و بفکر سند سازی وقباله جعلی برآید این قباله وسند جعلی او هیچ ارزش حقوقی وقانونی ندارد- اصل دیگر دعوای که تعقیب نگردد بمرور زمان ساقط میشود واعتبار حقوقی خود را ازدست میدهد – باز مثال دیگر - استثنا ء اصل قانون را تخریب کرده نمیتواند وقانون بقوت خود مرعی الاجراء باقی میماند اینها وامثال اینها اصول است که در منابع حقوقی جهان غرب به آن استمساک میشود که شبیه این اصول وقواعد را ما در منابع حقوق اسلامی وفقهی خود نیز داریم بطور مثال - الشهود علی المدعی والیمین لمن انکر ) شاهد برعهده مدعی است وقسم بر عهده کسیکه انکار میکند ۲ – بناء قوی برضعیف جواز ندارد (لایمکن بناء القوی علی الضعیف ) - ۳ – ویا اینکه بیع شی که مقدور التسلیم نباشد جواز ندارد وامثال اینها حالا بابیان این نمونه های حقوقی از این قبیل اصول ومنابع حقوقی جهانی وشرعی که در همه دنیا از آن استفاده میشود جای تعجب دارد که چطور مشاورین حقوقی رءیس جمهور ایالات متحده امریکا این اجازه را به رءیس جمهور خود دادند تا بیت المقدس بعنوان پایتخت اسراپیل از جانب رءیس جمهور امریکا مطرح شود ؟ آیا به جنبه های حقوقی موضوع هیچ فکر نکردند ؟ واگر فکر کردند چرا اجازه دادند تامطرح شود؟ واگر به منابع حقوقی جهانی باور ندارند میتوانند به محاکم بین المللی مراجعه کنند تاجواب قانونی وحقوقی خود را از آنها گرفته بتوانند والسلام

اسلام هراسی ورفتن جهان بسوی افراطگراءی بیشتر :

               اسلام هراسی ورفتن جهان بسوی افراطگراپی بیشتر :

طوریکه میدانید بعد از حملات ۱۱سپتامبر ۲۰۰۱ وبدنبال آن اشتباهات امریکا در جنگ علیه تروریزم تاپیروزی دونالد ترامپ در انتخابات امریکا واخیرا اعلان بیت المقدس بعنوان پایتخت اسراءیل از جانب وی  تاامروز جهان بطرف افراطگراءی بیشتری  متاسفانه به پیش میرود کشورهای اروپاپی که خود را مهد دموکراسی ویگدیگر پذیری وصاحب آزادی های مدنی دانسته وعلم میکردند امروز متاسفانه جریانات راست افراطی در این قاره هرروز نسبت به گذشته به پیروزی ها وموفقیت های بیشتری دست مییابد وآخرین پیروزی شان موفقیت افراطیون راست در انتخابات استرالیا بود که خود را نشان داد وبناء بگزارش خبر گزاری ها تمام افراطیون راست در این قاره به تحرکات بیشتری دست یازیده  ودر همین روزها دریکی از کشورهای اعضای اتحادیه اروپا جلسه سراسری ازتمام جناح های راست افراطی را تشکیل میدهند واسلام هراسی خود را اعلام میدارند ونقطه مشترکی که همه شان را بهم وصل ونزدیک میسازد فقط دوچیز است  -۱ – دشمنی  با اسلام واسلام هراسی   ۲ – دشمنی بامهاجرت  بخصوص از کشورهای اسلامی  که متاسفانه  تحرکات افراطیون راست  در جهان غرب  سبب تشدید بیشتر افراطیت در جهان اسلام نیز میگردد  بخصوص بعد از اعلان بیت المقدس بنام پایتخت اسراءیل از طرف دونالد ترامپ رءیس جمهور  ایالات متحده امریکا  - بجای اینکه جهان بیکدیگر نزدیک  شود  فاصله های بیشتری بین شان  ایجاد گردید و میگردد                                                                                                                                            

 سوالی که چرا امروز عده ای از مردم در جهان معاصر از نام اسلام ترس و هراس دارند ؟  و به نحوی میخواهند همه خشونت ها و درگیری های موجود در جهان را بواسطة شرائط و جوسازی های موجود به مسلمانان و اسلام نسبت دهند ممکن از دو جهت باشد اول : شاید خوداین مردم  هنوز اسلام را نشناخته و بواسطة همین عدم شناخت از اسلام و ارزش های متعالی آن به این دین و ارزشهای معنوی آن تهمت و افترا می بندند. زیراطوریکه میدانید اسلام در هیچ جای تعدی، ظلم، قتل نفس –  تجاوز - انتحار، خشونت و افراط گرایی را به پیروان خویش اجازه نمیدهد.وآنهایکه به طرف افراطیت کشیده میشوند شاید عوامل دیگری آنها را  به این  طرف  بکشاند ماننده که در شرق میانه بخصوص در عراق – سوریه وحتی فلسطین آنها را کشانده است ؟ علت دیگر شاید بواسطه اعمال عده از مسلمانان که درک ناقص از اسلام دارند بوده  که متأسفانه بعضاعده بنام اسلام ومسلمان اعمالی را از خود نشان میدهند که به اصول و اساسات اسلامی هیچ ربطی ندارد ماننده کشتن اطفال – زنان – پیران وسالخوردگان با اعمال انتحاری وانفجاری که متاسفانه اعمال این چنینی  اینهابه نزد مخالفین اسلام سندی بر کوبیدن اسلام و دین میگردد که میبینید  

چنان اعمال ناپسند ونا بخردانه ازخود نشان میدهند  که بواسطة آن ضربات کوبندة بر پیکرة اسلام وارد ساخته میشود که اگر میلیاردها پول هم مصرف مستقیم اسلام ستیزی میگردید به اسلام ودین برحقش چنین ضربات خورد کننده ای وارد نمیشد و مخالفان اسلام چنین آسان به اهداف نامیمون خویش نایل نمگردیدند ، ولی با اعمال ورفتار این عده اشخاص  وگروهها بامصرف بسیار کمی دشمنان اسلام میتوانند از اسلام ودین برحقش چهره خشونت آمیزوهیولای ساخته و به دینا معرفی کنند و در زمان لزوم برای کوبیدن اصل اسلام آن را بر رخ مسلمانان و خوشبینان اسلام در جهان بکشند و آن را برای خویش دلیل موجه و دست آویز بزرگ داشته باشند و هر زمانی که بخواهند بتوانند مورد سوء استفادة خویش قرار داده و هر زمانی که خواسته باشند مانند پتک آن را بر فرق اسلام و مسلمانان بکوبند. در حالیکه اسلام از ابتدای ظهورش از طرفی در مقابل همة بیدادگری ها و جهالت ها و نابرابری های ظالمانه در سراسر گیتی صدای اعتراض بلند کرد و با ندای رسا و حیات بخش خویش عدالت و مساوات را در سراسر جهان شعار خویش ساخت و آن را به گوش فطرت خفتة بشر که در زیر ظلمت ها و تاریکی های جاهلانه خرد میگردید رسانید و از جانب دیگر انسانها را به (صراط المستقیم) هدایت دعوت کرده، اخوت و برادری، محبت و دوستی را با شعار اینکه: همة معتقدان و مؤمنان برادر یکدیگر اند3، همه بشریت را بسوی توحید و خداپرستی و انسان دوستی فراخونده و تحت شعار: آنهایی که با تو در دین شریک نیستند در انسانیت شریک اند، همه انسانها را شریف و محترم دانسته و انسان را ذاتاً صاحب کرامت بشری4 معرفی کرد-  والسلام

 

 

 

 

مامردم افغانستان حافظه ضعیف داریم وتاریخ کشور خود رازود ازیاد برده وفراموش میکنیم :

ما مردم افغانستان حافظه ضعیف داریم وتاریخ کشور خود را زود ازیاد برده و فراموش میکنیم :

حادثه ۱۱سیپتامبر وحضور نظامیان امریکاپی وناتو درافغانستان : 
طوریکه میدانید تصمیم حضور نظامی امریکا در افغانستان بعد از وقوع حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ 
گرفته وعملی شد زیرا امریکا ئی هابعد از این حادثه بدنبال عاملین آن بودند وازجانب مقامات دولتی امریکابطور مکرر اشاره اتهام بسوی اسامه بن لادن وتشکیلات القاعده میرفت وبه رژیم طالبان در کابل هنوزاز جانب شان اتهام مستقیمی وارد ساخته نمی شد چنانچه در همان زمان امریکائی ها بمراتب از طالبان خواسته بودند تا حساب خود را از حساب اسامه بن لادن وتشکیلات القاعده جدا سازند که اگر طالبان به چنین چیزی تن میدادند وآن را میپذیرفتند ممکن افغانستان را ازحملات نظامی امریکا میتوانستند نجات دهند وشاید امریکا به افغانستان حضور نظامی پیدانمیکرد.چنانچه
یکی از نویسندگان افغان ۰( محمد اکرام اندیشمند ) در همان وقت در این باره چنین نوشته بود:(1)( امریکا بعد از 11 سپتامبر 2001 دخالت اسامه بن لادن را در آن حادثه قطعی خوانده بود و برای دستگیری وسرکوبی او کمر بسته مگر باز هم بگونه ای رفتار میکرد که طالبان با اندک تغییری در رهبری شان کما کان میتوانستند در حاکمیت واقتدار باقی بمانند چنانچه جورج بوش رئیس جمهور وقت امریکا در روز 26 سپتامبر 2001 بصراحت گفته بود:که امریکا فقط قصد مجازات طالبان را دارد نه تعویض رژیم آنها را ووزیر خارجه وقت امریکا نیز اظهاراتی داشت که موضوع تغییر رژیم در افغانستان مطرح نیست چنانچه بهمین دلیل واشنگتن از تاریخ 11 سپتامبر 2001 تا تاریخ هفتم اکتبر 2001 (18سنبله تا15 میزان 1380 ) اولین روز بمباردمان افغانستان توسط موشک وطیارات امریکائی وبا دو هفته دیگر مشوره وتقاضی پاکستان را پذیرفته بودند چنانچه امریکائی ها نخست سه هفته منتظر ماندند تا طالبان اسامه را به آنها تسلیم کنند وبعدا باز بر مبنای تقاضی ودر خواست پاکستان از بمباران خطوط مقدم جبهات طالبان خود داری کردند (۱)

طوریکه میدانید در شرائیط که حاکمیت طالبان در کابل وقسمت اعظم از خاک افغانستان برقرار ومسلط بود وطالبان بطور دلخواه خویش دراین مناطق حکم رانی میکردند واز جریان القاعده ورهبری آن باوجود اتهامات واخطاریه های جدی از سوی امریکا باز هم حمایت می نمودند در چنین شرائیط البته که حضور نظامی امریکا میتوانست برای مردم امریکا بطور کامل وبرای مردم افغانستان بطور نسبی توجیه پذیر باشد زیرا مردم امریکا که اعضای فامیل و فرزندان وشهروندان خود را در حملات 11 سپتامبر ازدست داده بودند منتظر انتقام از عاملین حملات بودند واشاره اتهام بسوی القاعده که در کنار طالبان در افغانستان قرار داشت میرفت وامریکائی ها از حکومت خود بطور جدی میخواستند تا هر چه زود تر عاملین حملات را بجزای اعمال شان برساند لذا مردم امریکا نه اینکه باحضور امریکا در افغانستان مخالفتی نمیکردند بلکه بر عکس بطور جدی از آن حمایت هم میکردند ومردم افغانستان هم که حاکمیت رژیم طالبان را با تمام وجود خود لمس کرده ومدت چند سالی در سایه نظام ایشان زندگی کرده بودند وتجارب تلخی از آن داشتند در سقوط رژِیم طالبان البته که اشک تمساح نمی ریختاندند وماتم نمیگرفتند وهر کسی اقدام بسقوط رژیم طالبان کردی بر آن اعتراض و مخالفتی نداشتند از این جهت دیدید که مردم افغانستان هم باحضور نظامی امریکا از خود مخالفت جدی چندانی نشان ندادند که این خود ازیک طرف تطابق غیر ارادی خواست جامعه جهانی ومردم امریکا با خواست مردم افغانستان را میتوانست ارائه وبتصویر کشد که درک آن برای طالبان وحامیان شان درآن شرائیط که در کابل مسلط بودند مشکل بود.
وازجانب دیگر مردم افغانستان که سالیان طولانی گرفتار جنگ های طولانی و مختلفی بودند وبه اثر جنگ ها کشورشان ویران شده ومتاسفانه جامعه جهانی هم آنهارا فراموش کرده بود بدنبال فرصتی بودند تا بتوانند از آن فرصت حد اعظم استفاده را بنمایند زیرا کشورشان خراب شده واحتیاج به باز سازی داشت وباز سازی هم بدون کمک جامعه جهانی وامریکا امکان پذیر نبود که مساعد شدن چنین شرائیط را غنیمت می شمردند تا از این فرصت بتوانند نهایت استفاده را بنمایند لذا این تصادف وتطابق خواست آنها باخواست جامعه جهانی در سقوط رژیم طالبان کمک کرد.ودر واقع عامل اصلی حضور خارجیان در کشور وشکست طالبان عکس العمل عمل خود طالبان بود که چنین زمینه را مساعد ساخته بودند والسلام

اسلام وخانواده :

اسلام وخانواده:
تأکیدات زیاد اسلام بر روابط نیک و احترام متقابل میان اعضای خانواده مبین نقش اساسی خانواده در تشیکل جامعه انسانی بوده چنانچه پیامبر بزرگوار اسلام (ص) در ارتباط به احترام متقابل میان اعضای خانواده چنین ارشاد میفرمایند:
(اکمل المؤمنین ایماناً احسنهم خلقاً و خیارکم خیارکم لنسائهم) صاحب ایمان کامل از جمله مؤمنین آن کسانی هستند که صاحب خلق نیکو و صفات پسندیده نیز باشند و بهترین و نیکو کار ترین انسانهای مؤمن آنهائی هستند که با همسران خود رفتار و روش نیکو و پسندیده دارند زیرا از دیدگاه اسلام خانواده خشت اصلی بنیاد جامعه انسانی را تشکیل داده و بهر اندازه که بنیاد اصلی خانواده مستحکم باشد بهمان اندازه بنیاد جامعه انسانی نیز مستحکم خواهد بود و بهر اندازه که بنیاد خانواده متزلزل باشد بهمان اندازه بنیاد جامعه نیز متزلزل خواهد بود. تجربه زندگی امروزی جهان معاصر ما نیز گواه همین مدعی است چه امروز در بسا از کشورهای پیشرفتهه جهان شاهد بحران های مختلف در (خانواده ها) هستیم و طوریکه دیده می شود کمتر از جوانان در این کشورها علاقه و تمایل بتشکیل خانواده و قبول مسئولیت آن داشته و تمایل لازم به ازدواج و تشکیل خانواده از خود نشان نمیدهند و نمیخواهند تا مسئولیت تشکیل خانوده و تعهد به آن را بدوش بگیرند بلکه بیشتر میخواهند طور آزاد و بدون قبول مسئولیت خانوادگی زندگی کنند که این عدم تمایل به تشکیل خانواده از یکطرف باعث ضعف در رشد معنوی واخلاقی جامعه گردیده و از جانب دیگر باعث کاهش نفوس این جوامع نیز شده که دولت ها بدنبال راه های تلافی وجبران آن برآمده و حتی خطر آن متصور است که روزی هیچکس علاقه به تشکیل خانواده و قبول مسئولیت آن از خود نشان نداده و جوامع مذکور از این ناحیه دچار تزلزل و انحطاط معنوی گردند. و به تعبیر دیگر و کلی تری اگر بموضوع بپردازیم چنین میتوان گفت: که کوچکترین نهاد جامعة بشری از خانواده شروع شده و خانوده عنصر اصلی اجتماع وجامعه بشری را ساخته و خانواده نهاد طبیعی مرکب از مرد (پدر) و زن (مادر) و فرزندان است و هر قدر نهاد اصلی اجتماع سالم بوده باشد خود اجتماع هم به همان اندازه سالم خواهد بود و رابطه معنوی فرد با خانواده هرچه سالم تر و صمیمی تر بوده باشد نقش آن در تکوین و سلامت جامعه به همان اندازه مفید تر و مؤثرتر خواهد بود.
بعد از تشکیل خانواده، چیزی که بسیار مهم است احترام به حقوق و تکالیفی است که اعضای خانواده نسبت به یکدیگر به دوش دارند که باید آنها را رعایت نموده و انجام دهند. دوام و ثبات خانواده هم به همین احترام معنوی و رعایت حقوق اعضای خانواده نسبت به یکدیگر بستگی دارد. و از نظر اسلام در خانواده، زن و مرد دارای حقوق و وجائب مشخص و معینی نسبت به یکدیگر و فرزندان خویش بوده، مرد خانواده نسبت به همسر خویش دارای حقوق و وظائف مشخصی بوده و همچنین زن خانواده نسبت به مرد خانواده دارای حقوق و وجائب معینی است. که قرآن کریم در سوره بقره آیه 228 از این مسئولیت ها و وجائب چنین یادآوری کرده میفرماید: (ولهنُنَّ مثل الَّذی علیهنّ باالمعروف) (برای زنان آن حقوق و وجائب است ماننده آنچه که مردان را بر ایشان هست بوجه نیکو و پسندیده) بطور خلاصه میتوان گفت که از نظر اسلام تشکیل خانواده در حقیقت تشکیل یک زندگی مشترک انسانی بوده که هر دو طرف زن و مرد در این تشکیل زندگی مشترک انسانی دارای تعهدات مشترک نیز هستند که باید مسئولیت های خود را عهده دار گردیده و به انجام آن مبادرت ورزند این تشکیل زندگی مشترک انسانی یک وجیبة عقلی و فریضة اجتماعی نیز بوده که میتواند از انقراض ونابودی نسل بشری جلوگیری کرده و مرجعی برای آرامش روح و روان انسان ها گردد.
خوشبخت ترین خانواده البته آن، خانواده خواهد بود که در آن مرد و زن با هم در فضایی لبریز از عشق و محبت زندگی کرده و در میان شان عفریت ناسازگاری و جدال وجود نداشته باشد. چه ناسازگاری و جدال بنیان خانواده را از بیخ و بن متزلزل ساخته و به نابودی میکشاند و در حدیث شریف دیگری از پیامبر بزرگوار اسلام (ص) در این ارتباط چنین میخوانیم که: (بهترین شما نیکو کارترین شما نسبت به خانوادة خود است)

انسان در این دنیا مسافری است که همیشه تنها بوده ودر روزآخرت وحساب دهی نیز تنها خواهد بود :

           

   انسان در این دنیا  مسافری است که همیشه تنها بوده ودر روز آخرت وحساب دهی  نیزتنها خواهد بود :

-----------------------------------------------------------------------------------------------

انسان از آغاز پیدایش خود با افکار و خیالات گوناگون همراه بوده و سؤالهای مختلف در فکر و ذهنش طوریکه در بحث قبلی تذکر دادیم همیشه جلوه گر شده که به اکثر آنها هنوز هم نتوانسته به کمک عقل و تجربه انسانی  خود جواب قانع کنندة را ارائه کند بلکه او بیشتردرحیات دنیوی خود شبیه مسافری بوده است که در طول این  سفر کوتاه و محدود خود بعضاً خود را هم گم کرده و حتی همین مسافرت خویش را نیز از یاد برده و فراموش کرده که در این حیات خود او مسافری بیش نیست ؟ که در مسیر یک مسافرت کوتاه و محدود و تاریک و پر ماجرا ی قرار دارد. که این سفر او در حقیقت از بدو پیدایش و انعقاد نطفه او (*) آغاز تا تکمیل و تکوین مراحل دیگر حیاتش (انعقاد نطفه در رحم مادر، تشکیل و تکوین جسم و جان، تولد و رشد دوران طفویت و جوانی، پیری و مرگ همه و همه این مراحل شامل این مسافرت کوتاهش گردیده و شامل است که با یک محاسبه سطحی میتوان دانست که مدت این سفر چقدر کوتاه و محدود است و آیا این سفر کوتاه و پردردسر قابلیت این همه ادعاها و ماجراجوئی های پرطمطراق را دارد؟ که انسان به آن تفاخر کند؟ وباعث کشتار همنوعان خود نیز گردد ؟ چه انسان مثلیکه در این سفر کوتاه خود تنها است او در تمام مراحل زندگی خود هم داپما تنها و غریب بوده که همیشه این تنهائی با او همراه بوده است، در بطن مادر، در زمان تولد، در بستر مرگ، در قبر و گورستان، بعد از مرگ در روز آخرت، و حساب، در محشر در روزیکه هر شخصی از برادر مادر پدر، دوست فرزند و همسر خود گریزان بوده و هر کسی گرفتار اعمال خودش بوده و به دیگری نمیرسد  او بازهم تنها است (یوم یفرَّ المرء من  اخیه و امه و ابیه و صاحبته و بنیه لکل امرءٍ منهم یومئذ شأنُ یغنیه)(*) (قرآن کریم ) ولی همین انسان ضعیف وناتوان بعضا بحدی مغرور ومتکبر میگردد که خودرا نیز گم کرده وادعاهای بزرگی وفرعونیت  از خود بروز میدهد وخود بزرگ بینی وبرتر طلبی آن به اوج خود میرسد و با ادعاهای بزرگ و پرطمطراق که به تعبیر شیخ سعدی علیه الرحمه که چه زیبا حالت او را بیان کرده و گفته است:

  

از جان بیرون نیامده جانانت آرزوست   زنار نابریده و ایمانت آروزست 

بردرگهی که نوبت ارنی همی زنند       موری نه ای و ملک سلیمانت آرزوست 

فرعون وار لاف اناالحق همی زنی       وانگه قرب موسی عمرانت آرزوست 

انصاف راه خود ز سر صدق داده اند     بر درد نارسیده و درمانت آرزوست

برخوان عنکبوت که بریان مگس بود    شهپر جبرئیل مگس رانت آرزوست  

هر روز از برای سک نفس بو سعید     یک کاسه شوربا و دوتا نانت آرزوست 

سعدی در این جهان که توئی ذرّه وار باش

گردل بنزد حضرت سلطانت آرزوست

و بتائید گفته سعدی علیه الرحمه مولانای بلخ رحمه الله علیه چه زیبا گفته است:

ای برادر مزرع نا کشته باش              کاغذ اسپید نابنوشته باش  

دفتر صوفی سواد و حرف نیست          جز دل اسپند همچون برف نیست

آسمان شو ابر شو باران ببار               ناودان بارش کند ناید بکار

جان شو واز راه جان جان را شناس       یاربینش شو، نه فرزند قیاس

  

همین انسان پر ادعا و مغرور با همه ادعاها این چنین اجباراً روزی بنزد پروردگار خود میرود (*) مگر او چه بسا که در بین همین راه مسافرت کوتاه خود نیز بمقصود حقیقی نرسیده بلکه به دروغ بعضاً فریاد اناالحق سر داده و باعث رنج و مصیبت به خود و دیگران نیز میگردد ولی انسان وارسته و به تعبیر سعدی «رح» (ذرّه وار) و به تعبیر مولوی «رح» (مزرع ناکشته) آن انسان است که از خود بریده و بخدا رسیده و خود را در مقابل هستی و وجود خالق یکتا هیچ بحساب نیاورده که این موجود وارسته از نظر مولانا بلخ چنین شخصیتی است که در ذیل اورا چنین به معرفی میگیرد:    

آدم اسطرلاب اسرارعلو است                          وصف آدم مظهر آیات اوست

هرچه دروی می نماید عکس اوست                  همچو عکس ماه کاندر آب جوست

چون مراد حکم یزدان غفور                           بود در قدمت تجلی و ظهور

بی ز ضدی ضد را نتوان نمود                        وان شهی بی مثل را ضد نبود

پس خلیفه ساخت صاحب سینه ای                    تا بود شاهینیش را آئینه

 

                                     و در جای دیگر باز چنین میگوید:    

روزها فکر من این است و هم شب سخنم

که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود

بکجا می روم آخر ننمائی وطنم

مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا

یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم

مرغ باغ ملکوتم نی ام از عالم خاک