دنیای که برادر نکشند آنم آرزو است :
==========================
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
وزدیو دد ملو لم وانسانم آرزو ست
گفتند یافت می نشود جسته ایم ما
گفت آنکه یافت می نشود آنم آرزوست(1)
گفتیم که صدق وصفا گم گشته از جمع ما
گفت آنکه گم گشته ازشما همانم آرزوست
گفتیم در ملک ما برادر برادر کشد
گفت دنیایکه برادر نکشند آنم آرزوست
گفتیم که زار پریش است حال ما –
گفت احوال با نشاط سرو خرامانم آرزوست
گفتیم در همه جا دشمن کمین کرده است
گفت همت باصلابت قوت ایمانم آرزوست
گفتیم دمادم دشمن میدان طلب همی کند
گفت شیر خدا ومرد میدانم آرزوست –
گفتیم دل ز غوغا وجنگ سیر گشته است –
گفت دنیای با صفا ومحبت اخوانم آرزوست –
گفتیم ممکن نرسی هرگز بر آرزوی خود
گفت امید واتکاء بخالق یزدانم آرزوست
پیر مردی بود در دور افتاده کوی
بالباس ژولیده وانبوه موی
بوده دائم مشغول باکشت وکار
لحظه ای در جای خود نگرفتی قرار
از قضاء چند روزی اوبیمار شد
لاجرم فارغ هم از کشت وکار شد
با تاسف در قریه داکتر موجود نبود
جان پیر مرد هر روزه میگردید کبود
با الاخیره پیر مرد جان باحق سپرد
بعد رنج طولانی آن بیچاره مرد
گر به قریه داکتر و بیمار خانه بود
پیر مرد را ممکن تداوی مینمود
لیک با تاسف داکتر دارو وراه
هر سه آن موجود نبوده در آن ولا
زندگی بیشتری ما باشد چنین
جهل . بیماری ومرگ اند درکمین
جنگ تنها با دشمن ظاهری نیست
دشمن اصلی تو میدانی که کیست ؟
جهل ونادانی دشمن اصلی توست
جنگ باید کرد با دشمن اصلی نخست.
بسم الله الرحمن الر حیم
تفاوت آرا ء ونظریات انسانها :
باحکمت بالغة که خداوند «ج» در خلقت بشر داشته، افراد بشر را یکی نسبت به دیگری متفاوت آفریده که تأثیر این تفاوت خلقتی را میتوان در خوی و خصال، استعدادها و توانایی های متفاوت انسان و در زندگی فردی و اجتماعی او به خوبی ملاحظه کرد و به روشنی دید که همنوا با خلقت انسان، برداشت های او نسبت به مسایل مختلف زندگی اجتماعی از یکدیگر متفاوت بوده برداشت های درست و نادرست، سطحی و عمیق، منطقی و غیر منطقی حق و ناحق در کنار هم در فکر و ذهن هر کدام از افراد بشر موجود بوده که در عمل چهره نمایی میکند.
چنانچه اگر رشد و تحول مثبت و سازنده در مغز و فکر انسان بوجود نیاید و مغز انسان همدوش با دیگر اندامها و اعضای وجودی انسان رشد متناسبی نکند،و تحول مثبتی را نپذیرد و یک حالت انجماد و ایستا را بخود داشته و در حالت انجماد باقی بماند، ماننده مغز طفل کوچک و خورد عقب مانده ذهنی که خودش هر روز از نظر سنی و جسمی رشد کرده ولی مغزش متعادل با اعضای دیگر وجودش رشد متناسب و متعادلی نداشته و در یک حالت ایستا و.انجماد باقی مانده و هرچه اندام های دیگر وجودش رشد میکنند مغز آن به همان حالت اولیه باقی میماند و به ماننده انسانهای عقب ماندة ذهنی که هر چند از نظر جسمی بزرگ میشوند، مگر مغز شان مغز همان طفل کوچک وخوردی بوده که رشد متوازن و متکاملی ندارد که بعضاً میبینید بعد از کمال رشد فیزیکی و با داشتن هیکل بزرگ و کلان آنچنانی هنگام صحبت و گفتگو حرف های کودکانه و نا متناسب به سن و موقعیت خویش به زبان میرانند که خود نمونة از عدم رشد و یا رشد نا متعادل فکر و مغز ایشان را با سایر اعضای فیزیکی وجود آنها نشان میدهد. البته این رشد نا متعادل سبب بروز مشکلات غیر طبیعی در مسیر زندگی فردی و اجتماعی انسان و جامعه میگردد و این مشکل زمانی بغرنج و بزرگ میشود که اشخاص دارای مشکلات مغزی این چنینی،به مخالفت باعلم وپیشرفت جامعه برخواسته نه تنها تصمیم گیرنده بر سرنوشت شخصی خود بوده بلکه تصمیم گیرندگان سرنوشت جامعه و ملتی نیز گردند ضعف این بلوغ فکری و رشد ذهنی زمانی بیشتر احساس میشود که در سطح بالا جامعه ای به کمبود و یا نبود چنین رشد فکری مواجه گردد و این مشکل زمانی حادتر خواهد شد که افراد دارای مغز خورد و کوچک بدون رشد ذهنی و بلوغ فکری خواسته باشند تا برداشت های ناقص و نارسای خود را از مسایل عمدة اجتماعی و سیاسی جامعه به منزلة وحی منزل الاهی غیر قابل تعدیل و تغییر تلقی کرده و زمانی مصیبت بارتر خواهد گردید که برداشت های سطحی ناقص و ناپخته خویش را از دین جزء از دین دانسته و خواسته باشند تا چنین افکاری را به زور و سرنیزه بر جامعه ای بقبولانند که در آن صورت وای بر حال چنین جامعه و ملتی خواهد بود! ؟. در حالیکه ماننده خورشید روشن است اسلام عزیز که دین همه امت مسلمه است عاری از هرگونه چنین کج اندیشی ها، بدعت و خرافه پرستی ها افراطگری وتفریط گرائی ها بوده نه تنها احترام و ارج کاملی بر علم و دانش بشری داشته بلکه علم را گم شده ای مومن دانسته وکسبش را به او ازهمه سزاوار تر میداند وهمه خصوصیتهای فطری در روح و گوهر این آئین پاک نهفته بوده که هیچ نوع تعرض و تصادمی با پیشرفت علم و ترقی بشر و تکنالوژی عصر و تجارب مکتسبه انسان ندارد، بلکه با زندگی فطری انسان هماهنگی کاملی دارد و بشر را ابداً از فطرت بشری او جدا نمیسازد، بلکه بر عواطف و غرائز فطری انسان اعتنا کرده و آن را در حد اعتدالش میپذیرد. چه اسلام ماننده چشمة زلالی است که هر کس به قدر تشنگی خود میتواند از آن رفع تشنگی نموده به همه مذاق ها غذایی و به همه دردها دوایی دارد. چه اسلام آئینی است که هیچ کس و هیچ جمعی را از خود نمیراند. انسانیت را بدون تبعیض ملاک ارزش قرار داده (ولقد کرمنا بنی آدم ) بر رنگ، قوم، نژاد، ثروت و دارای انسان ارزش ذاتی قایل نبوده، فقط عمل و تقوای انسان را ملاک حقیقی قرارداده مزیت و برتری هر انسانی را در گرو عملکرد خود او میداند وبس .
با احترام سید محمد خیرخواه