اسلام شناسی :


اسلام شناسی :

 بهترین روش برای شناخت اسلام برای مسلمانان خود اسلام است که احتیاج زیاد به فلسفه بافی برای شان ندارد چه انسان مسلمان برایش نص قرآن کریم وسنت پیامبراسلام  ( حدیث )بزرگترین و محکم ترین دلیل است که هردو در دسترس شان قرار دارد ولی برای غیر مسلمانان احتیاج بیشتر به فلسفه وبیان حکمت ودلائیل عقلی - انفسی وآفاقی - ضرورت بیشتری احساس میگردد یعنی ما برای شناخت اسلام دوبحث مجزا  داریم

یکی بحث درون دینی که بیشتر مخاطبان آن خود مسلمانان هستند ودیگری بحث خارج  دینی  که مخاطب آن دیگران اند که در این بحث بیشتر روی مسائیل وادله عقلی ومزایای اجتماعی واخلاقی اسلام باید تمرکزکرد واسلام را باسائیر مذاهب ومکاتب دیگر در اینجا میتوان  مقایسه کرد وبرتری آن را به اثبات رساند  در بحث درون دینی برای شناخت اسلام میتوان موضوعات - اعتقادیات عبادات اخلاقیات  ومعاملات را یاد کرد که در هریک از موضوعات یادشده فوق کتاب های زیادی را میتوان یافت ومورد مطالعه قرار داد مادر اینجا بیشتر روی موضوع اخلاقیات در اسلام تمرکز خواهیم کرد                                      

                                   اخلاق درخانواده:

                              خانواده معمولا مرکب از پدر ومادر وفرزندان است

 تأکیدات زیاد اسلام بر روابط نیک و احترام متقابل میان اعضای خانواده مبین نقش اساسی خانواده در تشیکل جامعه انسانی بوده چنانچه پیامبر بزرگوار اسلام (ص) در ارتباط به احترام متقابل میان اعضای خانواده بما چنین ارشاد میفرمایند: (اکمل المؤمنین ایماناً احسنهم خلقاً و خیارکم خیارکم لنسائهم) صاحب ایمان کامل از جمله مؤمنین آن کسانی هستند که صاحب خلق نیکو و صفات پسندیده نیز باشند و بهترین و نیکو کار ترین انسانهای مؤمن آنهائی هستند که با همسران خود رفتار و روش نیکو و پسندیده دارند وپیامبر اسلام در آخرین پیامش در حجت الوداع تاکید زیادشان بررعایت حقوق زنان بوده است. ادامه دارد--

 

حقوق مسلمانان -همسایگان وخوشاوندان بریگدیگر ازنظر امام محمد غزالی رح:

 

 

 

 

 

                حقوق مسلمانان - همسایگان وخویشا وندان بریگدیگر  از نظر امام محمد غزالی  (رح )

            بنقل از کتاب ارزشمند (کیمیای سعادت ) ایشان  :

 

 

حق اول -- آنکه هرچه به خویشتن نپسندد به هیچ مسلمان دیگری نپسندد؛ که رسول (ص) می گوید: «مثل مؤمنان جمله چون یک تن است. چون یک اندام را رنجی رسد، همه اندامها آگاهی یابد و رنجور شود». وهرکه خواهد که از دوزخ خلاصی یابد باید که چون مرگ وی را دریابد، بر کلمة شهادت دریابد؛ و هرچه نپسندد که با وی کنند با هیچ مسلمان  دیگری نکند.

حق دوم- آنکه هیچ مسلمان از دست و زبان وی نرنجد. رسول ( ص)  گفت : دانید که مسلمان که بود ؟» گفتند : خدای و رسول وی بهتر دانند. گفت : «آنکه مسلمانان از دست و زبان وی آسوده باشند». گفتند: «پس مؤمن که بود ؟»  گفت: «آنکه مسلمانان  را بر وی ایمنی بود در تن و مال خویش».  گفتند: «پس مهاجر که بود؟» گفت : «آنکه از کار بد بریده بود».  و گفت : «حلال نیست کسی را که به یک نظری اشارت کند که مسلمانی ازآن برنجد و حلال نیست که چیزی کند که مسلمان بهراسد و بترسد.

حق سوم-  آنکه برهیچ کس تکبر نکند؛ که خدای تعالی متکبران را دشمن دارد و رسول (ص) گفت : «وحی کرد به من تواضع کن، تا هیچ کس بر هیچ کس فخر نکند». و نباید که به هیچ کس به چشم حقارت نگرد که باشد که آن کس ولی حق تعالی باشد و وی نداند، که خدای تعالی اولیای خود را پوشیده گردانیده است، تا کس بدیشان راه نبرد.

حق چهارم - آنکه سخن هیچ نمّام برهیچ مسلمان نشنود؛ که سخن از عدل باید شنید و نمام فاسق است که در خبر است که : هیچ نمام در بهشت نشود.  

حق پنجم - آنکه زبان از هیچ آشنا باز نگیرد بیش از سه روز. و رسول (ص) می گوید : «حلال نیست از برادر مسلمان بیش از سه روز زبان باز گرفتن» و بهترین ایشان آن بود که به سلام ابتدا کند .

حق ششم - آنکه با هر که باشد نیکوئی کند، بدانکه تواند و فرق نکند میان نیک و بد؛ که در خبر است که : «نیکوئی کن با هر که توانی؛ اگر آن کس اهل آن نباشد تو اهل آنی» . و درخبراست که: «اصل عقل پس از ایمان، دوستی نمودن است با خلق و نیکویی کردن با پارسا و ناپارسا .

حق هفتم - آنکه پیران را حرمت دارد و بر کودکان رحمت وشفقت کند، که رسول (ص) می گوید : «هر که پیر را حرمت ندارد و بر کودکان رحمت نکند از ما نیست.

حق هشتم - آنکه با همه مسلمانان روی خوش دارد و پیشانی گشاده دارد و در روی همگنان خندان باشد. رسول (ص) گفت : «خدای تعالی گشاده روی و آسان گیر را دوست دارد.    

حق نهم - آنکه هیچ مسلمان را وعده خلاف ندهد . در خبر است که سه چیز در هر که بود، منافق بود، اگر چه نماز کن و روزه دار است: اندر حدیث کردن دروغ گوید و وعده را خلاف کند و اندر امانت خیانت کند.

حق دهم - آنکه حرمت هر کسی به درجه وی دارد؛ هر که عزیزتر بود وی را در میان مردمان عزیزتر دارد.

حق یازدهم - آنکه هر گاه دو مسلمان با یکدیگر به وحشت باشند، جهد کند تا میان ایشان آشتی افکند، که رسول (ص) گفت: «بگویم شما را که چیست که از نماز و روزه و صدقه فاضلتر است" گفتند: بگوی. گفت: صلح افکندن میان مسلمانان.    

حق دوازدهم - آنکه همه عیب ها و عورت های مسلمانان را پوشیده دارد؛ که در خبر است که: «هر که در این جهان ستر برمسلمانان نگاه دارد ، حق تعالی اندر قیامت ستر بر گناهان وی نگاه دارد. 

حق سیزدهم - آنکه از راه تهمت دور باشد، تا دل مسلمانان را از گمان بد و زبان ایشان را از غیبت صیانت کرده باشد؛ که هر که سبب معصیت دیگری باشد، وی درآن معصیت شریک بود و رسول (ص) می گوید: «چگونه باشد کسی که مادر و پدر خود را دشنام دهد؟»  گفتند: «این که کند یا رسول الله؟»  گفت: «آن کسی که مادر و پدر دیگری را دشنام دهد تا مادر و پدر وی را دشنام دهند، آن دشنام وی داده باشد

حق چهاردهم - آنکه اگر وی را جاهی (وجاهتی ) باشد، شفاعت دریغ ندارد در حق هیچ کس. رسول (ص) صحابه را گفت: «از من حاجت خواهید که در دل دارم که بدهم و تأخیر می کنم، تا کسی از شما شفاعت کند تا وی را مزد بود؛ شفاعت کنید، تا ثواب یابید.

حق پانزدهم - آنکه چون بشنود که کسی در مسلمانی زبان دراز می کند و به جان و مال وی قصد می کند- و وی غایب است- ناصرآن غایب باشد در جواب و آن ظلم را از وی باز دارد؛ که رسول(ص) می گوید: «هیچ مسلمانی نیست که نصرت کند مسلمانی را جایی که سخن وی گویند به زشتی و حرمت وی فرو نهند، که نه خدای تعالی وی را نصرت کند آنجا که حاجتمندتر بود؛ و هیچ مسلمانی نیست که نصرت فرو گذارد و خصمی نکند، که نه حق تعالی وی را ضایع بگذارد. . . 

حق شانزدهم - آنکه چون به صحبت کسی بد مبتلا شود، مجاملت و مدارا باید کرد تا برهد و با وی درشتی نکند در مشافهه.

ابن عباس(رض) می گوید در معنی این آیت که «و یدرؤون بالحسنة السیئة» که فحش را به سلام و مدارا مقابله کنید.

حق هفدهم - آنکه نشست و خاست و دوستی با درویشان دارد و از مجالست توانگران حذر کند. رسول (ص) گفت: «با مردگان منشینید». گفتند که آنها کیانند؟  گفت: «توانگران   ( ممسک )

حق هیجدهم - آنکه جهد کند تا شادی به دل مسلمانی رساند وحاجتی از آن وی قضا کند. رسول (ص) می گوید: «هر کس که حاجت مسلمانی روا کند، همچنان باشد که همه عمر حق تعالی را خدمت کرده باشد. 

حق نوزدهم - آنکه فراتر که رسد، به سلام ابتدا کند پیش از سخن گفتن و دست وی فرا گیرد.

حق بیستم - آنکه به بیمار  پرسان شود کسی را که آشنا بود، اگر چه دوست نبود .

حق بیست و یکم -  آنکه از پس جنازه فرا شود . رسول (ص)  می گوید : «هر که از پس جنازه فرا شود وی را قیراطی مزد است و اگر بایستد تا دفن کنند، دو قیراط؛ هر قیراطی چند کوه احد». و ادب تشییع آن است که خاموش باشد و نخندد و به عبرت مشغول باشد و از مرگ خود اندیشه کند.

 

حق بیست و دوم-  آنکه به زیارت گورها شود، تا دعا گوید ایشان را و بدان عبرت گیرد و بداند که ایشان از پیش برفتندی و وی را نیز بباید رفت بزودی، و جای وی همچون جای ایشان گور است. 

این است جمله  تفصیل حقوق مسلمانان که نگاه باید داشت به مجرد مسلمانی.(*

بنقل از کتاب کیمیای سعادت تالیف امام محمد غزالی دانشمند مسلمان قرن پنجم هجری قمری  

برگی از تاریخ اسلام نوشتن صلحنامه حدیبیه در حیات پیامبر بزر گ اسلام :

برگی ازتاریخ اسلام نوشتن صلحنامه حدیبیه درحیات رسول کریم ( ص):
چون کار مذاکرات مقدماتی پیمان صلحنامه به پایان رسید وتنها نوشتن متن صلحنامه باقی مانده بود تعدادی از اصحاب پیامبر اسلام ص نگرانی داشتند واز جمله یکی هم حضرت عمر فاروق رض بود که بنزد حضرت ابوبکر صدیق رض رفته نگرانی خود را چنین اظهار نمود : 1 – مگر حضرت محمد ص رسول خدا نیست ؟ حضرت ابوبکر رض گفت چرا هست باز سئوال کرد مگر ما مسلمان نیستیم ؟ ابوبکر رض گفت چرا هستیم باز سئوال کرد مگر اینها مشرک نیستند؟ ابوبکر رض گفت : چرا هستند عمر رض گفت : پس چرا ما خواری را قبول کرده زیر بار ذلت برویم ؟ سپس حضرت ابوبکر رض عمر رض را به حوصله مندی دعوت کرد وهر دو باهم بحضور رسول خدا ص رسیدند وهمه این سئوال ها وچرا ها را با ایشان مطرح کردند . رسول خدا ص به ایشان گفتند: من بنده خدا ورسول او هستم وهرگیز مخالفت امر او را نخواهم کرد . واو هم مرا بتنهائی وا نخواهد گذاشت سپس رسول خدا ص حضرت علی بن ابی طالب را خواستند وبه او فرمودند متن صلحنامه را بنویس ودر ابتدا ی صلحنامه بنویس ( بسم الله الرحمن الرحیم ) که با مخالفت سهیل بن عمرو (نماینده قریش)مواجه شد و اعتراض کرد وگفت: من این کلیمات را که تو میگوئی یعنی رحمان ورحیم را نمیشناسم بنویس ( بسمک اللهم ) رسول خدا به علی رض گفتند : همانطوریکه او میخواهد بنویس (بسمک اللهم ) واو هم چنین نوشت: بعد ازان فرمودند بنویس این است آنچه محمد رسول خدا ص با سهیل بن عمرو نسبت به آن موافقت کردند : سهیل که متوجه شد دید این جمله اقرار ضمنی بنبوت محمد ص است . با نوشمن این جمله نیز بمخالفت بر خواست وگفت: اگر ما قبول میداشتیم که تو رسول خدائی با تو جنگ نمیکردیم . باید این جمله هم از متن پیمان نامه صلح حذف شود وبجای آن نام پدرت نوشته شود رسول خدا ص این سخن او را هم پذیرفتند وبه علی رض فرمودند : بنویس این چیزی است که محمد بن عبدالله با سهیل بن عمرو روی آن موافقت کردند که در روایتی آمده است زمانیکه رسول خدا ص به علی رض فرمودند جمله رسول خدا را پاک کن وبجای آن ابن عبدالله بنویس علی رض گفت: مرا از این کار معاف نمائید من چگونه میتوانم این عنوان را از اسم مبارک شما پاک کنم رسول خدا ص فرمودند : آن نوشته را بمن نشان بده تا خود من آن را پاک کنم آنگاه خود آن حضرت ص آن جمله را پاک کردند وفرمودند : من رسول خدا هستم اگر چه قریش قبول هم نکند

به والله همه هستیم فرزند انسان :

به والله همه هستیم فرزند انسان - چه پشتون چه تاجیک چه ترکمان
----------------------------------------------------------
بتوگویم عزیزم درد دل را--- که باید بحث قومی را گذاریم .

یکی گوید که من آریین نژادم--- دیگر گوید که من ترکی نهادم-

سومی گویدکه هستم قوم سادات--- چهارمی آید که من مغل نژادم-

به والله همه هستیم فرزند انسان--- چه پشتون چه تاجیک چه ترکمان-

بنزد حق قومیت ارزش ندارد--- مهم آن است که انسان خود چی می کارد؟

هدف این نیست که ما اینیم وآنیم ؟ مهم آن است که ما از زندگی چی دانیم؟
وجود قومیت بهر شناخت است--- نه اینکه در مسابقه کی از کی باخت است ؟
همه دریک وطن زندگی داریم--- همه ما معتقدبا یک کردگاریم-

همه ما پیروی دین محمد(ص) ---همه از خالق خود منت گذاریم-

چه خوش گفته بما اقبال دانا--- به راستی خوب توجیه کرده مارا-

(نه افغان نه ترک نه تتاریم—چمن زاریم واز یک شاخساریم )

(تمیز رنگ وبو برما حرام است--- که ما پرورده یک نو بهاریم )-

به روز حشر کس ازما نپرسد--- که ما از کدام قوم واز کدام تباریم ؟

مگر پرسند از ما حساب اعمال--- که تا بینند ما با خود چه داریم ؟

حساب هرکس در عمل اوست--- نه اینکه فرزند فلان بزرگ تباریم ؟

خیرخواه

باید همه یگدیگر پزیر باشیم :

 

 

باید همه  یگدیگر پزیر باشیم :                                                                     

 

در کشور (کثیرالقوم) مثل افغانستان که اقوام مختلفی در آن زندگی میکنند و هر قوم  خود را صاحب این سر زمین دانسته ودر طول تاریخ  در کنار هم زندگی کرده ودر همه حالات باهم بودند باغم وشادی یگدیگرشریک  باشادی هم شاد وبا اندوه یگدیگر اندوه گین بودند واحتمال زیاد میرود با ایجاد یک انگیزه منفی سبب بروز اختلافات بزرگتری میان شان گردد از این جهت بخوبی میتوان درک کرد. که قانون اساسی این کشور حتی در مورد زبان چقدر رعایت این نکته را نموده و از همة زبانهای رائج در کشور بطور علنی حمایت کرده که در جایش باید به آن پرداخته شود.(1)

در اینجا به این نکته بسنده میکنیم. ملتیکه دارای علائق گوناگون،ایمانی و اعتقادی، فرهنگی،و خویشاوندی، تاریخی و سرنوشتی با یکدیگر  بوده وهست وخواهد بود فرق و اختلاف قومی و زبانی به آسانی نباید باعث جدائی و کشمکش بین آنها گردد. چه باید باور داشت که هیچ قوم وزبان آن بذات خود مقدس نبوده بلکه زبان هرقومی تنها وسیله ارتباط بین آنها بوده که شاید بعضی از زبان ها بواسطه شرائط و امکانات بهتر از رشد و بالندگی بیشتری و بعضی دیگر بواسطه عدم وجود چنین شرائط مناسبی از رشد و توانائی کمتر برخوردار گردیده باشند که این دلیل بر برتری ذاتی زبان شان نمیگردد چه همه ما از یک گوهر )انسانی( آفریده شدیم و بگفته مولانا اقبال که چه زیبا گفته است: (2)

نه افغان نه ترک ونه تتاریم چمن زاریم واز یک شاخساریم

(تمیز رنگ و بو بر ما حرام است - که ما پرورده یک نوبهاریم)

که اگر همه اقوام موجود در افغانستان را شبیه گل بوته های جداگانه یک باغ و بوستان تصور کنیم که هر کدام شان میتواند بوی و رنگ خاص خود را داشته باشند ولی مجموع شان گلستانی را بنام افغانستان تشکیل میدهند تصور غلطی نخواهد بود وانتظار میرود تا کسانیکه خود را مسئول ومتعهد به ارزش های دینی وملی در این کشور میدانند وادعای رهبری مردم را دارند چه رهبران سیاسی احزاب وگروها وچه دولتمردان این کشور همه شان میبایست شهروندان  کشور خود را  با یک نگاه ودید مساویانه به بینند واز آنها غیر از این دیگر انتظاری نمیرودُ والسلام