کرامت ذاتی انسان در قرآن کریم :

                                     بسم الله الرحمن الرحیم.

                               کرامت ذاتی انسان در قرآن کریم

 

طوریکه از منابع اسلامی ( قرآن وسنت) دانسته میشود اسلام آمده تا برای بشریت جامعة ایده آل و مدینة فاضله، اخوت و برادری عدالت و آزادی، نیکی و دوستی تساند و همکاری علم و آگاهی عبادت و معرفت را به ارمغان بیاورد و به بشریت اعلان کند که احترام و فضیلت انسان در انسانیت او است نه در رنگ، نژاد، قبیله، قوم، طایفه، طبقه، ثروت، منصب، دارایی و غیره او، و اسلام میخواهد تاجامعه ونظامی  را بسازد که بر پایة همین ایده ها و اندیشه ها استوار بوده و حقوق همة انسانها را بر همین اصل و مبنا پی ریزی کند. چنانچه قرآن کریم دربارة فضیلت ذاتی انسان در سورة اسراء چنین ارشاد می فرماید: (ما انسان را ارجمند و گرامی آفریدیم او را در خشکی و دریا پراکنده ساخته و از نعمت های پاکیزه روزی اش دادیم و بر بسیاری از مخلوقات دیگر برتری اش بخشیدیم.)1       

طوریکه که میبینید قران کریم فقط به اصل و گوهر انسان، کرامت و فضیلت داده بدون در نظرداشت ملیت قوم، طایفه، نژاد و رنگ خاصی و همة افراد بشر را از نظر اینکه انسان اند و در انسانیت با هم شریک هستند مورد خطاب خود قرار داده و فضیلت و کرامت انسانی را برهمة ایشان ارزانی گردانیده است نه بر قوم و طایفه و ملت و گروه خاصی. چنانچه این اصل را پیامبر اسلام«ص» عملاً در ساحة عمل به اجراء درآورده. بلال غلام سیاه حبشی و سلمان فارسی را در کنار خود و یاران فداکار و با وفای خویش قرار داده و از جملة تصمیم گیرندگان و عضو شورای خود ساخته و مقام شامخ مؤذن بودن در اسلام یا به تعبیر دیگری سخنگویی از دین را به او سپرده و ابوجهل و ابولهب را که از سروران قریش و از نزدیکان واقوام پیامبر هم بودند بواسطة کفر و نفاق ایشان  را مردود دانسته و دست رد به سینة ایشان کوبیده است. البته این خواسته اسلام فقط یک آرزو و تمنای محض نبوده و تنها به یک بحث تئوریک خلاصه نمیشود، بلکه در صحنة عملی به اجراء درآمده و مسلمانان صدر اسلام به این اصل عمل کردند و آنرا در جامعة خویش تطبیق نموده و این ذهنیت در بین امت مسلمه ریشه داشته و میدانستند که انسان دارای حقوق اساسی و آزادی های خدادادی بوده و هست.

قبل از پیدایش ذهنیت (حقوق طبیعی) برای انسان در جهان امروزی کرامت ذاتی برای بشر و اعطای حق  آزادی برای انسان در دساتیر اسلامی بطور شفاف تبلور یافته و کرامت ذاتی برای انسان بحیث یک حق اساسی شناخته شده بوده است. و این تفکر و ذهنیت برای آحاد امت مسلمه در قرن اول هجری قمری موجود بوده که انسانها حق دارند از آزادی های فردی و حقوق اساسی خویش دفاع کرده و نگذارند کسی این حقوق و آزادی های خدادادی آنها را پایمال کند. تا جایی که میدانستند که میتوانند از زمامداران و فرمانروایان خود حق بازخواست و محاسبه را داشته باشند و آگاه بودند که بزرگان جامعه و عامة مردم یعنی رعایا (شهروندان) و حاکمان جامعه هر دو در برابر قانون دارای حقوق مساوی بوده و احدی بر دیگری مزیت وبرتری ندارد.

چنانچه حضرت ابوبکر صدیق «رض» خلیة اول مسلمین خلافت خود را با چنین کلماتی در مقابل مردم آغاز میکند: (ای مردم! بدانید من که زمام امور شما (امت) را به عهده گرفتم هر گز از شما بهتر نیستم. اگر به راه نیک و خیر رفتم یاری و کمکم نمائید و اگر به راه خطا رفتم مرا به راه راست هدایت نمائید و تا زمان از من اطاعت کنید که از خدا و پیغمبرش اطاعت نمایم و هر زمانی که از خدا و پیغمبرش اطاعت نکردم هر گز مرا اطاعت نکنید. )

خلیفة دوم حضرت عمر فاروق «رض» روزی در جمع مسلمین سئوال میکند که ای مردم! اگر کسی از شما از من کج روی ببیند چه خواهد کرد؟ از بین جماعت یکی برمیخیزد و شمشیرش را از غلاف بیرون کشیده و میگوید که با این شمشیر راستت میکنم. حضرت عمر «رض» حمد و ستایش خدای را بجای آورده و میگوید: الحمدلله که در امت محمد «ص» کسانی هستند که کج روی عمر را با شمشیر اصلاح میکنند. این خود نمونه ای از حق آزادی بیان و عقیدة مردم در یک هزار و چهار صد سال پیش در مقابل زمامداران شان در اسلام بوده که قطعاًٌ تا آن زمان تصور این حقوق و آزادی ها در جهان بشریت وجود نداشته است.

نمونة دیگرباز خطبة حضرت عمر «رض» در زمان خلافت ایشان است که روزی خطبة را برای مردم ایراد نمود و در آن مردم را به حقوق ووظایف شان آگاه ساخته و از جمله چنین میفرماید: ای مردم! به خدا سوگند من مامورین و کارگزارانی را بسوی شما نفرستادم تا بر شما ظلم روا داشته و اموال تان را به ناحق تصاحب کنند و یا شما را مورد آزار و اذیت خویش قرار دهند بلکه کسانی را فرستادم تا احکام اسلام و معارف دین را برای شما تعلیم دهند. پس اگر کسی غیر از این رفتار با شما رفتار دیگری داشته و یا عمل خلافی را انجام داده باشد شما حق دارید تا از وی شکایت کرده و تقاص بگیرید. قسم به خدایی که جان عمر در دست او است از وی تقاص شما را خواهم گرفت. دراین هنگام یکی از بزرگان اصحاب بپاخواسته و سئوال میکند ای خلیفة مسلمین ! آیا اگر یکی از فرمانروایان مسلمانان یکی از رعایای خویش را تنبیه کند قصاص خواهد شد؟ عمر «رض» در جوابش گفت: آری به خدایی که جان عمر در دست او است حتماً وی را قصاص خواهم کرد و چگونه قصاص نخواهم کرد؟ در حالیکه خودم به چشم سردیدم که رسول خدا «ص» جان خویش را در مقابل مردم قصاص میفرمودند.   

لذا متوجه باشید که مردم را برای اینکه مطیع شما شوند جور و اذیت ننمائید و از حقوق شان محروم شان نسازید.   

خلیفة سوم حضرت عثمان «رض» در زمان خلافتش به همه مناطق و سرزمین های اسلامی نامه ها نوشته و در نامه های خود تذکر داده بود که در موسم حج سال جاری همه کارگزاران خویش را مورد بازپرسی قرار خواهد داد. کسانی که از آنها شکایتی داشته باشند از آنها خواسته میشود تا در این موسم مراجعه کرده و حضور بهم رسانند. چه خلیفه شنیده است که عده ای از مردم از کارگزاران او شکایت های دارند مبنی بر اینکه دشنام شان داده و یا ضرب و شتم شان کرده اند و او حاضر است تا هر شکایتی را از هر مقامی ولو از شخص خودش هم باشد شنیده و به آنها رسیدگی کند. اگر کسی عفو و گذشت نماید به خودش مربوط بوده و اگر خواسته باشد حقوق ان بطور کامل مسترد میگردد و باز خواستش بطور کامل از طرف مقابلش صورت خواهد گرفت.

وخلیفة چهارم حضرت علی «رض» که در عدل و داد زبانزد همة امت بود و بواسطة همین عدالتش عده ای از مردم از او به نزد رسول خدا «ص» شکایت کرده بودند که پیغمبر خدا «ص» در جواب همة آنها و تائید حضرت علی «رض» چنین فرمود که علی برادر من است و هر کس مرا دوست دارد باید علی را نیز دوست داشته باشد (من  کنت مولاهُ فهذا علی مولاهٌ) میگویند حضرت علی «رض» به حدی به مسایل بیت المال و امور مسلمین اهتمام میورزید که روزی برادرش عقیل بواسطة احتیاجاتش با مراجعه به او با آهن داغ مورد امتحان و سرزنش قرار میگیرد و بدون اخذ کدام پول و یا مواجبی واپس برمیگردد.

و یا قصة مشهور پسر قبطی مصری در مقابل فرزند عمر و عاص «رض» والی و فاتح آن دیار که از آن چنین حکایت است: فرزند عمر و عاص «رض» والی مصر در مسابقة اسپ دوانی با پسر یکی از رعایای مصر بازنده میشود. پسر والی دست به شلاق برده پسر جوان رعیت را تازیانه میزند. پدر جوان مذکور فرسخ ها راه طولانی بین مصر و مدینه را جهت شکایت از فرزند زمامدار مصر طی کرده تا به حضور خلیفه عمر «رض» میرسد و از زمامدار مصر و پسرش به نزد خلیفه شکایت مینماید. حضرت عمر «رض» نامه ای را برای عمرو عاص و پسرش نوشته و هر دوی شان را احضار میکند.  بعد از حضور ایشان در محضر عام در موسم حج در برابر دید هزاران تماشاگر شلاق را به مرد مضروب و لت خورده داده تا بر سرفرزند پسر والی مصر بعنوان قصاص بکوبد و علاوه میکند که چند ضرب بر سر و صورت عمرو عاص «رض» والی مصر هم بنوازد. پسر جوان مضروب میگوید که مرا فقط پسر والی شلاق زده نه پدرش چرا به او شلاق بزنم، او گناهی ندارد، حضرت عمر «رض» در جواب میگوید: برای اینکه پسرش به اتکاء قدرت پدر خویش چنین عملی را انجام داده است، بعد روی به طرف والی مصر کرده میفرماید:( متی استعبدتم الناس ولقد ولدتهم امهاتهم احرارا) مردم از مادران خویش آزاد بدنیا آمدند از چه وقتی آنهارا برده گان خود گردانیدید ؟اگر میخواهی که دیگر راه طولانی و صعب العبور و پرسنگلاخ بین مصر و مدینه را طی نکرده و راحت باشی بهتر است تا مواظبت کرده نگذاری در سرزمین زیر اداره تو به کسی ظلمی صورت بگیرد و کسی از دست تو و وابستگانت بمن شکایت نکند، کوشش نما تا بین مردم و خویشاوندانت امتیاز و ترجیحی وجود نداشته باشد. 

شاید عده ای فکر کنند اسلام با این همه بزرگی و عظمت که دارای چنین احکام و دساتیر  و رویه عالیه است، ممکن از نظر اعتقادی و فکری قابل پذیرش برای انسان ها بوده باشد ولی از نظر عملی و اجرایی تحمل آن برای انسانهای عصر ما سنگینی نماید و آنها قادر نباشند تا به آن همه دساتیر عالیة آن عمل کنند. چنانچه از صدر اسلام به بعد، دساتیر و احکام  اسلامی بطور کلی و کامل کمتر جامة عمل بخود پوشیده ، حتی بعضی از ملل اسلامی به دنبال قوانین موضوعة دیگری رفتند که از نظر اعتقادی عظمت قوانین و احکام اسلامی را نداشته است که این سخن با ظاهر جذابش نمیتواند واقعیت چندانی داشته باشد زیرا اساساً اسلام مخالف فطرت و مافوق طاقت و توان انسان قوانینی را وضع نمیکند که از توان انسان بیرون باشد. درست است که در اسلام بی بندوباری و آزادی به معنی بی قیدی کامل آن وجود ندارد و در اسلام خطوط قرمز و مرزهای معینی در همه چیز وجود دارد که انسان مکلف به رعایت آن مرزها و حدود معین میباشد و این خطوط و حدود را میتوان در همه روابط فردی و اجتماعی خانوادگی انسان مشاهده کرد. بطور مثال در اسلام انسان از بهر برداری جنسی محروم نگردیده، ولی آزادی جنسی مطلق هم برایش جایز نیست که هرچه دلش  خواست و هوای نفس و خواهشات شهوانی اش تقاضا کرد آن را عملی سازد و ممنوعیتی  برایش وجود نداشته باشد. و یا کسب مال و ثروت که خدا مال را برای انسان بصیغة خیر تعبیر کرده چه انسان برای کسب مال علاقمند است (وانه لحب الخیر لشدید)2 که انسان جمع آوری و کسب مال و ثروت را دوست میدارد، ولی این علاقمندی و دوستی محدودیت و خطوط قرمزی از خود دارد که کسب آن را از راه ظلم، سرقت، رشوت، چور و چپاول و غیره جایز نمیداند و خط مشروع و غیر مشروع برای کسب مال از جملة خطوط قرمز آن گفته میشود.

 بطور کلی میتوان گفت که در اسلام یک حالت اعتدال و انضباط معنوی و اخلاقی حکمفرمایی میکند و از نظر او هر دو طرف افراط و تفریط نا مطلوب بوده بهر طرف که انسان از این دو حالت کشانیده شود از راه اعتدال به صوب انحراف کشیده میشود. لذا میبینید حتی عبادت و ریاضت مطلق را اسلام نستوده و از صوم و صال (روزه دائمی) پیروانش را منع کرده و تحریم مشروعات و طیبات زندگی را برپیروانش جایز ندانسته(2)  جوگی گر ی و مرتاض گری را حرام قطعی میداند. عبادات اسلامی را با مناسک و طرز خاصی (منصوصی) برای پیروانش امر کرده، زنار بستن و طناب سیاه برگردن نمودن، تعذیب نفس و به سر و صورت کوبیدن را منع مینماید. استفاده مشی (ازدواج) را نسبت به تجرد ترجیح داده و پیروان خویش را بر آن تشویق و ترغیب نموده استفاده از طیبات و حلال های خداوندی را امر کرده و زینت های زندگی را حرام و ناجائز نمی شمارد، ولی غرق گردیدن افراطی انسان در لذات و شهوات زندگی و فراموش ساختن خویشتن خویش به حدی که همة وقت را غرق در خوردن، آشامیدن و شهوترانی کردن سپری نموده و از خود و خدا و جامة خویش بریده و به کام شهوات و لذات سقوط کرده باشد را هم نمیپذیرد. لذا میبینید در اسلام در همة امور یک حالت میانه روی (اعتدال و انضباط معنوی) حاکمیت دارد. اسلام نمیخواهد پیروانش انسانهای لات و تنبل، بی تحرک و بی پروا، لمپن و لاابالی باشند، چنانچه قبول ندارد که انسانهای با پرنسیپ، خشک، مقدس مآب، منزوی و گوشه گیر  از جامعه بدور هم باشند. 

اسلام با این طرز روش و برخورد عاقلانة خویش در قبال مردم در مدت اندک زمانی در نفوس و قلوب آنها جای گرفت و راه تأثیر گزاری خویش را بر افکار و ذهنیت مردم و جوامع بخوبی شناخت و در روح و روان انسان ها در داخل جوامع بشری نفوذ خویش را پیدا کرد. توان و استعداد انسانها را مورد نظر و مطالعه خود قرار داده و چیزهای مالایطاق را از ایشان مطالبه نکرده. و به خواسته های فطری و نیازمندی های طبیعی انسان و جامعه ابراز علاقه نموده و انهارا از خود نراند، بلکه به آنها جواب مثبت داد و با همه عظمت، رفعت، طهارت و معنویتی که داشت در عالم فضا باقی نماند بلکه سیر خود را بسوی زمین پیدا کرد و در زمین قابلیت تطبیق پیدا نمود خصوصیات وجودی انسانها را با همه مقتضیاتش مورد توجه و درک همه جانبه خویش قرار داد البته زمانی که انسان دید که در مسیر فطرت حقیقی خویش قرار گرفته و نیازمندی های طبیعی و غرائز انسانی او در پرتو دساتیر و احکام این چنینی اسلام مطابقت مینماید لزوماً به این دین گردن نهاد و از او پیروی کرد و عملاً استعداد های خدادای خویش را برای تکامل زندگی انسانی خویش مورد بهره برداری بیشتر قرار داد. 

چنانچه بیش از یکهزار و چند صد سال از عمر اسلام عزیز میگذرد و هنوز این دین، هر روز نسبت به روز دیگر روبه پیشرفت و توسعه است و در جهان امروزی ما پیروان بیشتری را به خود پیدا کرده. نه تنها پیروان سنتی و ارثی بلکه انسانهای متفکر و اندیشمندی که با فکر و اندیشة خویش راه اسلام را پسندیده و برگزیده اند که اگر این جریان به همین منوال تعقل و اعتدال به جلو رود امیدواری زیادی است که همه جهان را روزی اسلام زیر پوشش نورانی خویش قرار دهد. ولی اگر خشونت طلبی ها، افراطگرایی ها، خودکشی ها، ماجراجویی ها و انزواگری ها جای تعقل و برخورد اندیشمندانه را بگیرد و به جای منطق و استدلال راه جنگ و خشونت گرایی انفجار و انتحار پیشه شود یقیناً به آن اهداف و آرمان اصلی اسلام که همانا تکامل انسان و سیر او (الی الله) است نخواهد رسید و در بین راه به مشکل خواهد ماند و به گفتة شاعر که میگوید : ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی  - کاین ره که تو میروی به ترکستان است.

منابع :

سورة اسری آیه 70

سیرة خلقاء راشدین

سوره عادیات آیه 8

سورة اعراف آیه 32

حدیث شریف به روایت صحیح البخاری 

 

باعرض حرمت

    

سید محمد خیر خواه

طفیلی :

 

 

                                    طفیلی         

                 بفکرم تو  انسان قوی ونیرومندی

                    نباید که چشم امید ت بدیگران بندی            

                     مگر  تو از دیگران چه کم داری

                 که دائیم  به انتظار گوشت قربانی گوسفندی؟

        =========================

               میگویند: ماهیگیری روزانه جند عدد ماهی صید میکرد واز آنها به

                 رفیقش نیز کمک مینمود روزی  رفیقش به ماهیگیر گفت :

                بجای این چند عدد ماهی که بمن کمک میکنی نمی شود که تور

               ویا چنگگ  ماهیگیری را بمن پیدا کنی ؟ تا دیگر بار دوش تو

             نباشم وخودم بتوانم روزی خود را پیدا کنم ؟ و در سیره پیامبر

              اسلام ص نیز آمده که شخص فقیری بود که میگفت هیج چیزی

             ندارد پیامبر اسلام به او گفتند در خانه خود برو وببین کدام تکه فرش

                  ویا ظرفی چیزی نداری؟ آن شخص فکر کرد وگفت:

                   فلان تکه فرش ویا انگشتری را در خانه خود دارم پیامبر

              اسلام ص به او گفتند : که او رابیاور بعد از اینکه آن شخص

                     تکه ویا انگشتری را آورد توسط خودش آن  را فروختند

                          ودرعوضش  ریسمان و تیشه به او خریدند وگفتند :

                  .بااین ریسمان وتیشه خاروهیزم  جمع کن وببازار بفروش

                  واز این طریق امرار معیشت کن.   واو این کار را آغاز کرد

                   و بعد از مدتی وضعیتش تغییر نمود واوتوانست زنذگی خود

                    را اداره کند که  این همان چیز ی است که ما امروزآن را گم

                         کرده  ایم وبه آن   بهاء نمیدهیم بلکه همه چیز خود را از

                     دیگران میخواهیم  در حالیکه ممکن است در شرا ئیط موجود

                           کمک های دیگران بما مفید وضروری باشد ولی در دراز

                        مدت ا ثرات  منفی خود را نیز خواهد داشت واز جمله نتائیج

                     اولی آن این خواهد بود که مارا طفیلی ببار می آورد که هیجگاهی

                                  نتوانیم بپای خود به ایستیم  وبخود متکی باشیم ؟

اسلام دین وسط نه افراط ونه تفریط :

اسلام دین (وسط) نه افراط ونه تفریط :

 با شناخت واقعی  که از اسلام  وجود دارد میتوان گفت که در اسلام یک حالت اعتدال و انضباط معنوی و اخلاقی درهمه امور حکمفرمایی میکند و از نظراسلام هر دو طرف افراط و تفریط نا پسند ونا مطلوب بوده بهر طرف که انسان از این دو حالت کشانیده شود از راه اعتدال به صوب انحراف کشیده میشود لذا میبینید حتی عبادت و ریاضت مطلق را اسلام نستوده و از صوم و صال (روزه دائمی) پیروانش را منع کرده و تحریم مشروعات و طیبات زندگی را برپیروانش جایز ندانسته(2)  جوگی گر ی و مرتاض گری را حرام قطعی میداند. عبادات اسلامی را با مناسک و طرز خاصی (منصوصی) بر پیروانش امر کرده، زنار بستن و طناب سیاه برگردن نمودن، تعذیب نفس و به سر و صورت کوبیدن را منع مینماید. استفاده مشروع جنسی (ازدواج) را نسبت به تجرد ترجیح داده و پیروان خویش را بر آن تشویق و ترغیب نموده استفاده از طیبات و حلال های خداوندی را امر کرده و زینت های زندگی را حرام و ناجائز نمی شمارد، ولی غرق گردیدن افراطی انسان در لذات و شهوات زندگی و فراموش ساختن خویشتن خویش به حدی که همة وقت را غرق در خوردن، آشامیدن و شهوترانی کردن سپری نموده و از خود و خدا و جامعة خویش بریده و به کام شهوات و لذات سقوط کرده باشد را هم نمیپذیرد. لذا میبینید در اسلام در همة امور یک حالت میانه روی (اعتدال و انضباط معنوی) حاکمیت دارد. اسلام نمیخواهد پیروانش انسانهای لات و تنبل، بی تحرک و بی پروا، لمپن و لاابالی باشند، چنانچه قبول ندارد که انسانهای منزوی، خشک، مقدس مآب، و گوشه گیر نیز از جامعه بدور باشند. 

اسلام با این طرز روش و برخورد عاقلانة خویش در قبال مردم در مدت اندک زمانی در نفوس و قلوب مردم جای پیداکرده و راه تأثیر گزاری خویش را بر افکار و ذهنیت افراد و جوامع بشری بخوبی شناخته و در روح و روان انسان ها و در داخل جوامع بشری نفوذ خویش را تثبیت کرده. توان و استعداد انسانها را مورد نظر و مطالعه قرار داده و چیزهای مالایطاق را از انسان مطالبه نکرده. و به خواسته های فطری و نیازمندی های طبیعی انسان و جامعه ابراز علاقه نموده و انهارا از خود نرانده، بلکه به آنها جواب مثبت داده و با همه عظمت، رفعت، طهارت و معنویتی که داشته در عالم فضا باقی نمانده بلکه سیر خود را بسوی زمین پیدا کرد و در زمین قابلیت تطبیق را پیدا نموده است خصوصیات فطری انسانها را با همه مقتضیاتش مورد توجه و درک همه جانبه خویش قرار داده است زمانی که انسان دید که در مسیر فطرت حقیقی خویش قرار گرفته و نیازمندی های طبیعی و غرائز انسانی او در پرتو دساتیر و احکام جاویدانه اسلام مطابقت مینماید لزوماً به این دین گردن نهاد و از او پیروی کرده و عملاً استعداد های خدادای خویش را برای تکامل زندگی انسانی خویش مورد بهره برداری بیشتر وبهترنیز قرار داده است. 

چنانچه بیش از یکهزار و چند صد سال از عمر اسلام عزیز میگذرد و هنوز این دین، هر روز نسبت به روز دیگر روبه پیشرفت و توسعه است و در جهان امروزی ما پیروان بیشتری را به خود پیدا کرده. نه تنها پیروان سنتی و ارثی بلکه انسانهای متفکر و اندیشمندی که با فکر و اندیشة خویش راه اسلام را پسندیده و برگزیده اند که اگر این جریان به همین منوال تعقل و اعتدال به جلو رود امیدواری زیادی است که همه جهان را روزی اسلام زیر پوشش نورانی خویش قرار دهد. ولی اگر خشونت طلبی ها، افراطگرایی ها، خودکشی ها، ماجراجویی ها و انزواگری ها جای تعقل و برخورد اندیشمندانه اسلام را بگیرد و به جای منطق و استدلال راه جنگ و خشونت گرایی انفجار و انتحار پیشه شود یقیناً به آن اهداف و آرمان اصلی اسلام که همانا تکامل انسان و سیر او (الی الله) است نخواهد رسید و در بین راه به مشکل گیر خواهد ماند و به گفتة شاعر که میگوید :

                   ترسم به کعبه نرسی ای اعرابی 

               کاین ره که تو میروی به ترکستان است.

باعرض احترام سید محمد خیرخواه        

 

روز سیاه ششم جدی در تاریخ کشور :

             روز سیاه شیشم جدی 1358 در تاریخ کشور:   

 

 با مداخله نظامی شوروی در افغانستان  در ششم

جدی سال 1358 در نتیجه میتوان گفت:

که سبب نابودی تمام منابع زیر ساخت های اقتصادی افغانستان گردید زمینهای زراعتی از بین رفت اشجار وباغات مردم منهدم جویها وانهار بلا استفاده شهر ها وقریه ها تخلیه و نابود راهها وجاده های مواصلاتی از کار افتاد تجارت ومعاملات به رکود مطلق مواجه گردید و مردم افغانستان مهاجر و آواره در گوشه وکنار عالم سرگردان وپریشان گردیدندکه بیش از یک میلیون وپنج صد هزار نفر از ابتدای کودتای ثور تابعد از خروج ارتش شوروی از افغانستان از مردمان این کشور شهید شدند وصدها هزار تن دیگر معلول ومعیوب ووجود میلیونها مین فرش شده در خاک افغانستان به قوت خود باقی ماند و میلیارد ها دالر خسارات مالی عاید این سرزمین گردیده وبه مدت سه دهه فرزندان مردم افغانستان از تعلیم وتربیه محروم گذاشته شده اثرات روانی جنگ بر روح و روان مردم به قوت خود باقی ماند کدر و پرسونل تعلیم یافته دولتی اکثرا متواری شد، سیستم دولت داری بکلی از هم پاشید ودر حدود هفت میلیون از مردم افغانستان مهاجرگردیدند وصدها مصیبت دیگر این تجاوز برای مردم افغانستان ارمغان داشت .وبرای شوروی ها هم بجز از کینه ونفرت ملت افغانستان ونابودی اتحاد جماهیرشوروی وسربازان کشته و بی دست و پا و هزینه سرسام آور جنگ و محکومیت متوالی درعرصه بین المللی و ضربه خوردن به وجهه وادعا های ضد امپریالیستی و ضد استعمارشوروی و مشروعیت دادن به دخالتهای دیگران در عرصه جهانی وساحه بین المللی واثبات ناتوانی شوروی در مقابله با قوت ونیروی ایمانی ومعنوی ومقاومت های ملی ومردمی وکوبیدان آخرین میخ بر تابوت کونیزم بین المللی دیگر هیچ ارمغان نداشت که یکی از جمله خسارات افغانستان حضور میلیونی مهاجرین این کشور درخارج از افغانستان تا امروز است که زمینه بازگشت  آ   نها   هنوز هم مهیا نگردیده .ومتاسفانه میراث بران شوروی ها هم تا هنوزکدام کمک چشمگیری به افغانستان نکرده اند در حالیکه اقلا از نظر اخلاقی هم اگر به بینید بازهم شوروی ها مسئولیت اخلاقی داشتند تا به افغانستان کمک وهمکاری لازم مینمودند. که نکردند وافغانستان را بحال خودش رها کردند ورفتند.

 

                                       بااحترام سید محمد خیرخواه