محافظ جنگل :

محا فظ جنگل :

 یکی  مرد درجنگلی جنگل دار بود -

 برای حفظ جنگل سر کار بود

 بجای حفظ جنگل و ما حول او -

 دم صبح تابه شب دنبال صید شکار بود

  چنان صیدمیکرد وحوش طیور –

 که جنگل از او سخت بیزار بود

چنان سنگ دل بود که هیچ رحمی نداشت 

-- عداوت وکینه ور اورا سزاوار بود

چه خوش گفته بر ما مولوی نامدار (1) ---

به ارواح پاک او رحمت حق صد هزار

 (تورا تیشه دادند که هیزم بکن ---

     نه اینکه دیوار مسجد بزن )

  کسی کو پاسبان جنگل بود

 - نشاید که کار او مثل دشمن بود؟

زمانیکه مصلحت خداوندی جاری گردد:

زمانیکه مصلحت خداوندی جاری گردد

نخواهد بود بر آن جای چون چرا ؟

--------------------------------------------------------------------                      

        فقیری داشت چادری باگره ها

     درآن گره ها داشت انواع غذا  

     زدر گاه خدا میخواست دائم

    که تا باز شود براوهر مشکل و مدعا

  یکی روز بوده او در بین دریا

   که ناگه باز شده همه آن گره ها

  فقیر بینوا دست بر آسمان بلند کرد  

  بدرگاه خدا بنمود زمزمه ها

 خدا یا من از تو نخواسته بودم


  که تا بر من بازشود این بسته ها

 من ازدل از تو خواسته بودم

  که تا در امان باشم از هر رنج و بلا

  نه اینکه بر باد گردد آزوقه من 

  همه چیزهای که بسته بودم برگره ها

   زمانیکه مصلحت خداوند جاری گردد

نخواهد بود بر آن جای چون وچرا ؟

آرزوی ملت افغانستان صلح واقعی است

ملت افغانستان خوا هان صلح واقعی است:

            اگر جامعه­ ای را که گرفتار بحران، جنگ، نزاع بی امنیتی، فقر،

بی­سوادی وبی اعتمادی    باشد به انسان مریضی که گرفتار امراض گوناگون است شبیه بدانیم، قبل از اقدام به هر نوع تداویی لازم است تا امراض او تشخیص گردد تادانسته شود که گرفتار چه نوع مرض است؟ بعد از تشخیص مرض میتوان بتداوی اقدام کرد.

 همچنان جامعه که گرفتار جنگ منازعه و بحرانهای اجتماعی دیگر باشد در قدم اول لازم بنظر میرسد تا عوامل منازعه و جنگ و بحرانهای اجتماعی ریشه با بی گردد. تا دانسته شود که چه عوامل باعث ایجاد جنگ، بی­اعتمادی و بحرانهای اجتماعی در آن جامعه گردیده که بعد از تشخیص عوامل جنگ و بحرانهای اجتماعی دیگر میتوان راه­های جلو­گیریی از جنگ و بی اعتمادیی و بحرانها را جستجو کرد و به اقدام عملی دست یازید.

            کشور عزیز ما افغانستان ازمدت سالیان درازی ا ست که گرفتار جنگ، بحران و اشغال نظامی توسط (اتحا د شوروی سابق )» و جنگ موجود چند ساله با بی­اعتمادی، و نابسامانی­ فقر و مصیبت های اجتماعی دیگری همراه بوده و متآسفانه هنوزهم جنگ در این سرزمین بیداد میکند. آوارگی ها و خانه خرابی ها ادامه دارد صدای مدهش سلاح های مخرب جنک در کشور هنوز خاموش نگردیده و از مردم قربانی میگرد و اگر مساعی هم جهت ایجاد صلح و ثبات از جانب( مجامع ملی و بین المللی) تا حالا صورت گرفته نتیجه دلخواه و مطلوبی را ببار نیاورده که این گفته بدین معنی نخواهد بود که می بایست از مساعی صلح جویانه دست برداشت و به طبل جنگ همچنان نواخت و جنگ را ادامه داد. زیرا همة ما باور داریم که هر جنگی نهایت آن صلح است و در حقیقت جنگ بزرگترین مصیبت در یک جامعه بوده که بنیاد جامعه انسانی را متزلزل ساخته و زندگی سر سبز انسان را درو میکند و از انسان مهر و عطوفت انسانی را می رباید لذا می­بایست صادقانه و مخلصانه همه قلم ها و قدم ها در مسیر صلح بسیج شود.

تا چنان صلحی ایجاد گردد که دیگر جنگی را بدنبال نداشته باشد و طور نباشد که فقط جاها ی جنگجویان عوض گردد طوریکه تا حالا چندین بار چنین شده است عده ای اداره شهر ها را بدست گرفته و عده ای دیگر بکوه ها پناه برده و بتدریج به قرا ء ومحلات سرازیر شدند و اداره قراء و قصبات را بتدریج بدست گرفتند و با مساعد بودن شرایط محیطی و منطقه ای ا توانستند بجنگ خود همچنان ادامه دهند چه در کشور ما شرایط جنگ پارتیزانی وچریکی باموقعیت جغرافیائی وسیاسی خاصی که دارد همیشه موجود بوده است.

 لذا هر قدم که برای ایجاد صلح در کشور بر داشته می­شود باید اساسی و پایدار باشد و از امتیاز گیری و امتیاز دهی کرده بیشتر به صلح پایدار و اساسی فکر شود و همه عوامل، ریشه ها و انگیزهای جنگ و منازعه درست وصحیح ارزیابی گردد و به اصل مشکل توجه جدی صورت گیرد.ودر این راه صبر و حوصله مندی دست اندرکاران صلح متزلزل نگردد وباحوصله مندی وپشت کار بمسئولیت خود بایست ادامه دهند وبمرحله برسند که هر دو طرف منازعه وجنگ اقلاً بیک سلسله اصول اساسی عملاً پایبندی از خود نشان دهند.تا قدم­های بعدی استوارترومتین­تر برداشته شود زیرا جنگ چه از نظر اجتماعی و چه از نظر روان­شناسی هر دو یک پدیده مصیبت بار و زشتی بوده که بر بالای انسان و جامعه به اجبار تحمیل میگردد که در اصل با کرامت انسانی انسان و جامعه سازگاری ندارد و از نظر شرع مقدس اسلام هم اگر در جایی مشروعیت پیدا می کند جنگ دفاعی بوده نه تعرضی زیرا از نظر اسلام جنگ در اصل و نفس خود هیچ حسن ذاتی نداشته چه جنگ ( قتل عبادالله و تخریب بلادالله است) که هیچ نوع زیبایی وحسن ذاتی ندارد و در یک کشور بار اصلی جنگ را مردم آن کشور بدوش میکشند که خانه هایشان خراب و فرزندان شان به قتل می­رسد تلفات انسانی، خسارات اقتصادی، هزینه­های عاطفی همه و همه مصیبت­های است که مردم گرفتار جنگ می­بایست همه را بپردازند، غرامت دهندگان اصلی جنگ مردم بوده در حالی که خوشان در ایجاد جنگ کمترین نقش را هم نداشته و ندارند ولی غرامت­های کلی جنگ را آن­ها می­بایست بپردازند چنان غرامت­های که طور اجباری بر دوش آن­ها تحمیل میگردد

و برعکس تصمیم گیرندگان جنگ (رهبران جنگی و سیاسیون) بوده که خود شان هیچ نوع غرامت جنگی در اصل نمی­پردازند و اگر درجایی خطری جان آن ها را تهدید کند ممکن راه های دیگری را جستجو کنند تا خود را از مهلکه جنگ نجات دهند در حالی که خود شان مسببان اصلی جنگ بوده اند. البته نباید فراموش کرد که مؤثرترین و مهمترین راه جلوگیری از جنگ و ادامه ای ناگوار آن بلند رفتن سطح شعور جامعه بوده که خود می تواند نقش مهم و اساسی را در جلوگیری از جنگ و ادامه آن داشته باشد. چه جامعه ا­ی روشن حساس و منور می­تواند با فشار همه جانبه بر بالای رهبران جنگی و سیاست مداران خود از وقوع و ادامه­ی جنگ ها جلوگیری کند و جنگ را به زودی متوقف و خاتمه بخشد چنانچه می­گویند: در جریان جنگ امریکا با ویتنام در نیمه دوم قرن بیستم این تظاهرات وسیع و فشار مختلف وهمه جانبه مردم امریکا بوده که بالاخره دولت وقت امریکا را وادار به خروج از ویتنام کرده و سبب توقف جنگ گردیده است و در کشور ما هم می­توان با فشار بربالای جنگ طلبان به ایجاد صلح در کشور کمک کرد. راه دیگری که می­تواند از جنگ و خشونت گرایی جلوگیری کند تعمیم فرهنگ صلح است

که فرهنگ صلح می­تواند درتامین صلح و امنیت نقش اساسی داشته باشد. بخصوص در جوامع گرفتار جنگ های طولانی ماننده کشورما که در چنین جوامع تعمیم فرهنگ صلح در اولویت کاری همگانی می­بایست قرار گیرد و تمام منابع و امکانات باالقوه و باالفعل موجود در کشور جهت تحقق صلح و آشتی ملی به کار گرفته شود و حتی در مؤسیسات تعلیمی و آموزشی (مکاتب و مدارس) مضمونی درسی بنام (مبانی صلح) در نصاب تعلیمی مکاتب و مدارس گنجانیده شود. تا فرهنگ صلح و آشتی همه جانبه تعمیم یافته و فرهنگ جنگ و منازعه بتدریج کاهش پیدا کند و جای خود را به فرهنگ صلح و آشتی بدهد و علماء دینی در این مسیر میتوانند نقش اساسی خود را داشته باشند. و هر قدر سرمایه گذاری هم اگر در  این زمینه صورت گیرد بهدر نخواهد بود و اثرات مثبت خود را میتواند در آینده به جای گزارد،. زیرا جنگ پدیده شوم و نامیمون است که از جمله بدترین اختراعات انسان است که بکرامت ذاتی انسان هیچ نوع سازگاری ندارد جنگ زندگی انسان را نابود کرده دنیا را برای انسان جهنم می­سازد فکر و اندیشه انسان را منقلب گردانیده و انسان را به ستیزه جویی و انتقام گیری بیشتر وا میدارد طوریکه میتواند روان فرد و جامعه هردو  را متقلب ساخته درست را نادرست و نادرست را درست برای انسان بنمایاند.

 اثرات منفی جنگ حتی ارزش­های انسانی و معنوی را کم رنگ ساخته فکر و اندیشه انسان را به انحراف می­کشاند. انسانیکه تا دیروز همنوعان خویش را بدیده قدر می­نگریست امروز بواسط اثرات جنگ از همه وجودش تنفر و انتقام گیری بمشام میرسد. همنوائی انسانی دوستی، غم شریکی برادری هموطنی همه و همه بفراموشی سپرده شده و بجز از انتقام گیری و ادامه جنگ و خون ریزی بیشتر بچیزی دیگری فکر کرده نمی­تواند لذا ایجاب میکند تا فرهنگ صلح طور جدی در جامعه همگانی شود تا همه زوایای تاریک و دور افتاده کشور. از این نغمه روح پرور و دلنواز مستفید شوند و عملاً بمراکز تعلیمی و تربیوی مراجعه شده و ازهما نجا کار آغاز گردد تا نسل جوان کشور که در هر دو طرف جنگ قربانیان اصلی جنگ هستند بتوانند از مزایایی صلح همگانی بهره مند گردند تا بدین وسیله از حس انتقام گیری و تنفر کاسته شده و حس خوشبینی و مدارا گری جایگزین آن گردد و از اعمالیکه باعث برانگخته شدن احساسات و جریحه دار شدن اعتقادات مردم میشود طور جدی پرهیز گردد و از مبانی اخلاقی و دینی دین مقدس اسلام که دین صلح و برادری است طور کامل وهمه جانبه استمداد جسته شود چه در دین مقدس اسلام رفتار نیکو بادیگران و همزیستی مسالمت آمیز و زندگی در صلح و آرامش اصل و اساسی زندگی بشری را تشکیل داده جنگ و درگیری حالت غیر طبعی و عارضی بین انسانها بحساب میرود و آنهانیکه از اسلام صرف جنگ و خصومت را درک و برداشت می نمایند در حقیقت اسلام را درست نشناخته اند زیرا از نظر اسلام طوریکه گفتم هیچ زیبایی و حسن ذاتی برای جنگ وجود ندارد و در جای اگر جنگ مشروعیت پیدا میکند فقط بواسط دفع و رفع ظلم و تجاوز بوده نه بواسطه تعدی و ستم بدیگران زیرا صلح و زندگی مسالمت آمیز حالت اصلی زندگی انسانی را تشکیل داده و زمینه ساز توسعه و همکاری و تساند اجتماعی بین انسانها میگردد و در سایه صلح بهتر میتوان زمینه همکاری بیشتر و نوع دوستی عمیق و واقعی­تری را بین همه انسانها ایجاد کرد لذا بصراحت گفته میتوانیم که از نظر اسلام زندگی صلح آمیز و همزیستی مسالمت آمیز اصل و اساس زندگی بشری را تشکیل داده و از اهداف اصلی آن است زیرا در سایه صلح بهتر میتوان پایه ها مهر و محبت و نوع دوستی بشری را اساس گذاشت و جهانی عاری از جنگ و خشونت را باهمکاری یگدیگر ساخت.