دیدگاه های مبتنی بر منازعه وجنگ

                            ( دیدگاه های مبتنی)

 

                              ( بر منازعه وجنگ ) 

 

                                 

در جهان معاصر ما دیدگاهای مبتنی بر منازعه وجنگ وجود داردکه هرکدام  متکای قوی ونیرومندی میتواند برای جنگ ومنازعه گردد و پشتیبان فکری برای بی ثباتی وبی امنیتی دائیمی  قرار گیرد ماننده دیدگاه فلسفی کمونیزم - فاشیزم افراطیت وتروریزم وامثال آنها که در اینجا ما به  این موارد بطور مختصری اشاره خواهیم کرد.

الف:دیدگاه کمونیزم : طوریکه میدانید مبنای فلسفی ایدیالوژی کمونیزم بر تضاد تعریف شده واز نظر فلسفه (ماتریالیزم دیالیکتیک) هرپدیده ضد خود را دردرون خود می پروراند ونزاع میان پدیده های طبعی بطور دائم در جریان است تا یکی(تز) دیگری(انتی تز)را ازمیان بردارد ودر نتیجه پدیده سوم(سن تز) بوجود آید که این دید فلسفی را مارکسیست ها در مورد مسائیل اجتماعی وسیاسی جامعه نیز وارد میدانند وجامعه را نیز به دو طبقه متضاد تقسیم نموده طبقه استعمارگر واستعمار پذیر سرمایدار وکار گر برژوا (ثروتمند) وپرولتر (زحمتکش) که بنظر آنها تضاد بین این دو طبقه همیشه ودائیمی خواهد بود تایکی دیگری را نابود کند که در نتیجه جامعه ایدال سوسیالستی بوجود خواهد آمد.

 طوریکه دربالا مشاهده مینما ئید یک نوع بدبینی مزمن ودائیمی در این دیدگاه فلسفی وجود دارد که بر شعله ور شدن جنگ ومنازعه همیشه دامن میزند وحتی طوریکه دیده میشود این تضاد  را نه تنها در عرصه علمی وفلسفی وارد میدانند بلکه درعرصه اجتماعی وفرهنگی وادبیات نیز آن را کشانیده اند که بگفته نویسنده تاجیک اکادمیسن محمد جان شکوری بخارائی در کتاب سرنوشت فارسی تاجیکی درفرارود درقرن بیستم که اوچنین میگوید:(1) انقلاب اکتبرسال 1917م در ترکستان روسیه (تاشکند وفرغانه وسمرقند وخجند وغیره) وانقلاب سال 1920م دربخارا از جمله در بخارای شرقی یعنی مرکز وجنوب تاجیکستان کنونی زندگی اجتماعی وفرهنگی واقتصادی جامعه ما را بکلی دگرگون کردوجامعه را ازراه سیر تحول طبعی وتاریخی آن خارج کرده به بیراهه ها پر پیچ وخم کور استعدادی روانه نمود بعد طبقاتی مبنای حیات انسان وجامعه شمرده شد وماهیت معنوی هستی انسان انکار گردید مادیگرائی رشد فرهنگ وزبان ومحتویات ادبیات وهنر را کم کم دگرگون کرد وجامعه را بسوی بی معنویتی هدایت نمود سیاست دستگاه ایدیالوژی بلشویکی در رشته فرهنگ وادبیات بدین گونه بود که: انقلاب پرولتاریا تودهای زحمتکش را بمیدان تاریخ کشیده از این رو ادبیات وهنر باید در خدمت عامه انقلابی باشد از این رو زبا ن ادبیات نشریات ومطبوعات باید چنان ساده باشد که برای بی سواد ترین زحمتکشان شهر ودهات فهما آید وبدین طریق مبارزه دوگانگی زبان که یکی گونه ادبی ودیگری گونه مردمی آن بود آغاز گردید این دوگانگی زبان در حالیکه در طول تاریخ بصورت موازی رشد میکردند وبیگدیگر تکیه داشته واز یگدیگر تغذیه مینمودند عوامل سیاسی در قرن بیستم این دوگانگی زبان را بجگ باهم انداخت.دهه بیست وسی قرن بیستم میلادی درشوروی دوره انکار هستی تاریخی انسان بود دعوا داشتند که تاریخ ازدوران سوسیالیزم آغاز می یابد وهر چه پیش از آن بوده تاریخ نبوده است .نیست انگاری (نهیلیسم) روسی که تاریخ طولانی دارد ودر سده نوزدهم در رمان ایوان تورگینیف (پدران وفرزندان) بتصویر کشیده شده وسرمنشاء معنویت ستیزی از جمله بی دینی جنگجو ازهمان نیست انگاری تاریخی سرچشمه میگیرد که همین   نیست انگاری فرهنگی درسیاست حزب کمونست ودولت شوروی سابق نفوذ کاملی یافته بود وسراسر قلمرو امپراتوری شوروی را دربر میگرفت. او علاوه میکند: انقلاب همه معیارهای ارزشی مارا واژه گون کرد سره را سقط گفتند وسقط را سره ادبیات گذشته مارا ادبیات طبقاتی میگفتند واین به این معنی بود که ادبیات گذشته مارا متعلق به طبقات استثمارگرمی دانستند از این جهت فرهنگ وادبیات گذشته ما را بطور کلی بر ضد عامه مردم تصور میکردند وضد خلقی می پنداشتند چنانچه برای ضد مردمی بودن آن این را دلیل می آوردند که گویا برای بیسوادان نا فهما است گویا فقط بیسوادان (خلق) اند نه دیگران بحدی غلونمودند تاجائیکه میگفتند ادبیا ت فئودالی و بورژوازی نظم ونثر آن همه در خدمت طبقات با لا یعنی فئودالها امیران ملاکان حاکمان بورژواها وخانها قرار داشته وبه درد عامه مردم نمیخورد این بود فهمش انقلابی در موضوع زبان وادبیات درزمان شوروی سابق البته این طرز دید در مورد زبا ن وادبیات گذشته ما  بیشترتکیه برتئوری ونظریه( دوفرهنگ درهر فرهنگ ملی) که از مهمترین آموزهای لنین بود ریشه میگرفت زیرا لینین نظریه را

 پیشنهاد کرده بود که برمبنای آن  نظریه فرهنگ در جامعه طبقاتی مرکب از دوبخش بوده یکی فرهنگ مردمی یعنی فرهنگ تودهای زحمتکش ودیگری فرهنگ صنوف وطبقات بالا و حکمرانان یعنی فرهنگ فئودالها وبورژواها که فرهنگ مردمی محصول ثمرات عامه طبقه رنجبرو مترقی زمان خود بوده وفرهنگ طبقات حاکم ماهیتا فرهنگ ارتجاعی بحساب آمده که ا ز این جهت در مراحل اول عهد شوروی تا اواخر دهه سی قرن بیستم میلادی تمام ادبیات کلاسیک گذشته ما را  متعلق به طبقات استثمارگر جامعه فئودالی قلم داد میکردند واز ارزش مردمی محروم میدانستند طوریکه در بالا ملاحظه نمودید  تضاد دراین اندیشه تنها در مورد مسائل علمی سیاسی وفلسفی محصور و محدود نبوده بلکه در مسائیل اجتماعی وادبی نیز موج میزده و بگفته آنها نزاع دائمی میان طبقات جامعه بواسطه تضاد موجود میان آنها لازمی  وحتمی پنداشته شده که از این جهت میتوان  گفت: که این دیدگاه  متکای قوی ونیرومندی برای جنگ ومنازعه دائیمی بوده وجامعه را بسوی جدال و کشمکش دائمی قرار داده میتواند.

 ب: فاشیزم : یکی دیگر از دیدگاهای که متکای برای جنگ ومنازعه شده میتواند دیدگاه فاشیزم است که بعنوان  نوع نظام حکومتی توتالیتر در قرن بیستم در ایتالیا وآلمان ظهورکرده وبمسند قدرت تکیه زده ودارای دیدگاها وروش های خاص خود بوده است.

 که در اصل فلسفه خود طرفدار نوع حکومت قوی دیکتاتور وتوتالیتر بوده که مخالف  استقلال فرد

 در مقابل دولت است  وبه فرد تاجای حق قائل است که حقوق فردی درمقابل دولت بتعبیر خود شان

 (وجدان واراده عمومی) مخالفت ومغایرتی نداشته باشد در این اندیشه صلح وزندگی مسالمت آمیز جایگاه خاصی ندارد.طرفداران این اندیشه البته مخالف هر نوع آزادی فردی تحت عنوان  مخالفت بالبرالیزم بوده و ازنظرآنهاهمه افراد وگروهای اجتماعی جامعه مکلفیت دارند تا از دولت حاکم تبعیت کنند رهبری دولت در این اندیشه نوع تقدس داشته ودموکراسی بعنوان نوع بولهوسی تلقی میگردد.تشویق به ستیزه جوئی ونظامیگری وقهرمان پرستی ازجمله علائیم برجسته ومشخصه این دیدگاه بوده وانحصار طلبی بشکل همه جانبه از مشخصات آن بحساب میرود.

.درقرن بیستم در آلمان نازی برتری نژاد برتر از جمله شعارهای اصلی فاشیزم بوده که تاجای توانسته بوده تعداد زیادی از مردم آلمان را بعقیده نازیسم هتلری بکشاند چنانچه درسال 1933م نازی ها توانستند بزرگترین حزب سیاسی آلمان را تشکیل دهند وشخص( ادولف هتلر) بعنوان صدر اعظم آلمان انتخاب گردد.ونظام تک حزبی را در آلمان برقرار نماید رفتار وکردار فاشیزم در آلمان وایتالیا درمقابل مردم شبیه یگدیگر بوده اختناق فشار کشتار دستجمعی اردو گاه کار اجباری وانحصار طلبی ازجمله مشخصه های هردوی آنها بوده که وجود شبیه این نوع اندیشه ودیدگاه میتواند منشاء ومتکای قوی برای منازعه دائمی درجامعه باشد چنانچه ارمغان فاشیزم برای بشریت درجهان جزمیلیون ها کشته ومفقود الاثر وخرابی شهرها وآبادی ها وبربادی انسانها چیزی دیگری نبوده است.   

ج: تروریزم وافراطگرائی : هنوز تعریف مشخصی ازتروریزم ازجانب جامعه شناسان ودانشمندان علوم سیاسی که بتواند جامع وکامل بوده باشد ارائه نگردیده بلکه هر کسی از دیدگاه خود بر آن پرداخته عده ای میگویند ترور طوریکه از نامش که ریشه فرانسوی دارد دانسته میشود بمعنی ایجاد ترس ووحشت بوده که بواسطه نیل به اهداف سیاسی کشتن افراد بیگناه ملکی ویاغیر ملکی طورغافلگیرانه راشامل گردیده که قتل انسانهای بیگناه خواه با الوسیله افراد وباند ها ویا توسط دولتها وتشکلها انجام پزیرد همه را دربر میگردد که این تعریف بطورعموم  شامل هر نوع عملیات دهشت افگنی که منجر بقتل افراد بیگناه ملکی ویا عملیات انتحاری ویاعملیات نظامی دیگر  گردد همه را  شامل شده خواه این عملیات توسط افراد وباند ها ویا توسط دولت ها صورت گیرد همه میتوانند مصادیقی از تروریزم بحساب آیند.که این تعریف نیز با ملاحظاتی همراه بوده چنانچه بعضا ادعا شده مردمانی که مستقیم زیر ستم واشغال قرار دارند وهمه دروازهای مبارزه مشروع بررخ آنها مسدود گردیده چاره بجز از انجام چنین اعمالی ندارند که نباید  عملکرد شان شامل لست اعمال ترورستی گردد که این ادعا هم نمیتواند دلائیل موجه و قابل قبولی همراه داشته باشد زیرا جنگ باید در میدان جنگ صورت گیرد نه در داخل مناطق مسکونی وحریم خانوادها مدارس وچهارراها عمومی ووسائیل ترانسپورت عامه وامثال آنها که چنین اعمالی باعث کشتار دها وصدها انسان بیگناه بشمول اطفال وزنان وپیران میگردد و انجام چنین اعمالی ازطرف هر جریانی وتحت هر نامی وشعاری که باشد نه مصداقی برای مبارزه حق طلبانه بوده ونه هم ازنظر شرع وعقل ووجدان انسانی توجیه پذیری دارد زیرا کشتن انسانهای بیگناه بواسطه رسیدن به اهداف سیاسی زیر هر عنوانی که باشد عمل زشت ووحشت زائی بوده که قابل تقبیح وسرزنش است.

              افغانستان خود قربانی کمونیزم و تروریزم گردیده

                                                                                                              

                                                        

 طوریکه میدانید در دوره جهاد ومبارزه افغانها در مقابل اتحاد شوروی سابق با وجود همه سختی ها ونابرابری های جنگ و آوارگی ها ی موجود باز اگر بگوئیم عملیات انتحاری وتروریستی را درجنگ سراغ نداریم مبالغه نکرده ایم در حالیکه کشور ما افغانستان اشغال ارتش سرخ شوروی شده بود واز زمین وهوا مورد تهاجم سنگین قرار داشت وروزانه تعداد زیادی ازمردم ما قربانی حملات تهاجمی دشمن میگردیدند با آن هم هیچ گروهی از مجاهدین دست بعملیات ترورستی وانتحاری نمی زدند واین واژه برای مردم افغانستان کاملا بیگانه بودکه با ورد ترورستان حرفوی این واژه نیز وارد ادبیات سیاسی کشورما گردید ومردم افغانستان بعدا شاهد روی دادها وحوادث ناگوار ترورستی از یک طرف وبمباردمان های هوائی بی هدف مناطق ملکی وغیر نظامی از جانب دیگر گردیدند که هنوز هم متاسفانه ادامه دارد. وبزرگترین والمناکترین حادثه ترورستی در افغانستان ترور شهید احمد شاه مسعود قهرمان ملی کشور بودکه حادثه تروروی را اززبان هفته نامه پیام مجاهد که در آن زمان نشرکرده بود در اینجا عینا نقل میکنیم که او چنین مینویسد:(1) دوتن عرب بنام های محمد کریم ومحمد قاسم تبعه مراکش وصاحب پاسپورت های بلژیکی از کابل به استاد سیاف یکی از رهبران مجاهدین تماس تلفونی گرفته تا زمینه سفر شان را بمناطق تحت کنترل دولت مجاهدین مهیا سازد آنها خود را خبر نگاران جریده عرب نیوز معرفی نموده وانمود کرده بودند که درصدد تهیه فیلم مستندی هستند واستاد سیاف برای اینکه بتواند در جهان عرب که عمدتا در تائید از طالبان موضع گرفته بودند کاری بنفع دولت اسلامی مجاهدین کرده باشد زمینه سفرشان را مساعد ساخت .شبی که در دهانه دره پنجشیر میان استاد ربانی استاد سیاف واحمدشاه مسعود ملاقات سه جانبه صورت پذیرفت آن دو عرب با الحاح واصرار میخواستند اجازه حاصل کنند که از هرسه آنها بطور یکجائی فیلم برداری نمایند که موفق نشدند روز نه سنبله هردو خبرنگار ذریعه هلیکوپتر از پنجشیر به خواجه بهاءالدین تخار انتقال داده شدند وروز یکشنبه 18 سنبله 1380 زمینه مصاحبه آنها با احمد شاه مسعود مساعد گردید که درجلسه مصاحبه مسعود خلیلی سفیر اسبق افغانستان در دهلی نیزحضور داشت  یکی ازعرب های خبرنگار کمره فیلم برداری خود را آماده ساخت ولحظاتی نگذشته بود که انفجار شدیدی اتاق جلسه را لرزاند وسراسر اتاق را آتش گرفت وبدینصورت حادثه ترور احمد شاه مسعود اتفاق افتاد نویسنده دیگر افغان محمد اکرام اندیشمند در کتاب ( سالهای تجاوز ومقاومت) در زمینه ترور احمد شاه مسعود چنین مینویسد: دو تن از افراد اسامه بن لادن بنامهای محمد کریم توزانی ومحمد قاسم بقالی با پاسپورت های بلژیکی بنام خبر نگار سازمان اسلامی (المرصد الاعلامی الاسلامی) مستقر در لندن در اواخر اسد 1380 وارد این سوی خط جبهه درشمال کابل گردیدند پاسپوت آنها ویزای یکساله( ملتی پل) پاکستان را داشت که توسط خلیل الرحمان سکرتر اول سفارت پاکستان در لندن صادر شده بود ظاهرا آنها وقتی بکابل آمدند توسط نامه رسمی وزارت خارجه طالبان بوزارت دفاع آنها معرفی شده بودند تا باهمکاری آن وزارت جهت انجام امور خبر نگاری بولایت پروان وکاپیسا بروند هر دو خبر نگار حامل نامه ای از (یاسر التوفیق السری)مدیر مرصد الاعلامی الاسلامی عنوانی عبدالرب الرسول سیاف رهبر تنظیم اتحاد اسلامی بودند که در گلبهار مرکزیت داشت  خبر نگار موصوف علاوه برمعرفی نامه مذکور در صحبت تلفونی یک تبعه مصری بنام داکتر حانی نیز به رهبر اتحاد اسلامی معرفی گردیده بود داکتر حانی که در دوران جهاد با رهبر اتحاد اسلامی شناخت ودوستی داشت خواستار همکاری موصوف با خبر نگاران مراکشی شده بود او ادعا کرده بود که از بوسنیا صحبت میکند در حالیکه بعدا درباز جوئی ها  شماره تلفون از منطقه طالبان در قندهار ردیابی شد نام اصلی هر دو خبر نگار مراکشی نه همان نام های بود که در پاسپورت های شان درج یافته بودونه آنها پیشینه خبر نگاری داشتند محمد کریم توزانی از اعضای سازمان القاعده بود که عبد الستار دهمن نام داشت همسر او بنام ملکه با سائیر فامیل های اعضای القاعده در حومه جلال آباد زندگی میکرد ومحمد قاسم بقالی عضو دیگر شبکه القاعده همان آدم کم حرف بنام (السویر) کار گر ساختمانی شهر بروکس بود ( یاسر التوفیق السری) مدیر سازمان المرصد الاعلامی الاسلامی از اهالی مصر است که سالها قبل در کشورش بجرم توطئه ترور حسنی مبارک رئیس جمهور قبلی مصر متهم وبه مرگ محکوم شده بود که قبل از اینکه دستگیر شود به انگلستان فرار کرد ودر خواست پناهندگی داد وبه صفت پناهنده سیاسی پذیرفته شد وپاسپورت تابعیت انگلیسی را بدست آورد خبر نگاران جعلی مراکشی به شمال کابل آمدند وبیشتر از بیست روز را در انتظار مصاحبه با احمدشاه مسعود در پنجشیر وتخارسپری کردنددر این جریان تلاش وتقاضای آنها برای مصاحبه با مسعود بی نتیجه بود سر انجام بتاریخ 18 سنبله 1380 مطابق 9 سبتامبر 2001م  موفق شدند که در خواجه بها ء الدین ولایت تخار مقر فرماندهی احمد شاه مسعود به بهانه مصاحبه حمله ترورستی را بصورت انتحاری عملی سازند در نخستین لحظات شروع مصاحبه بمبی را که( السویر) یا محمد قاسم بقالی در کمر خود بداخل بطری های کمره جا سازی کرده بود انفجار داد  بمب بگونه جابجا گردیده بود که موج اصلی انفجار آن قلب مسعود را نشانه بگیرد احمد شاه مسعود درلحظات آغاز انفجاربه شهادت رسید بدن حامل بمب کاملا متلاشی گردید وانجینر عاصم سهیل ازکارمندان وزارت خارجه که در پهلوی چپ احمدشاه مسعود نشسته بود نیز جابجا کشته شد مسعود خلیلی سفیر سابق افغانستان دردهلی که مصاحبه را  ترجمه میکرد وفهیم دشتی یکی از نویسندگان وخبر نگاران کشور که مشغول عکس برداری بود مجروح گردید عبد الستار دهمن یا محمد کریم توزانیکه جراحات خفیفی برداشته بود اندکی بعد حین فرار ازچنگ محافظین بقتل رسید               

   برداشت های متفاوت از دین:                                             

            اگربتاریخ سیاسی اسلام مراجعه کنیم می بینیم که از گذشته ها تا امروز برداشت های متفاوتی حتی بعضا متضادی از دین دربین جوامع مختلف مسلمانان وجود داشته ازیکطرف اکثریت مطلق وقریب به اتفاق مسلمانان براین عقیده بوده وهستند که اسلام دین و آئین معتدل است که نسبت بهمه بشریت وحتی بکل مخلوقات عالم با حسن نظر ودید مثبت نگریسته وبهمه عالم وآدم بدیده اعتدال وخوشبینی مینگرد.وباهمه انسانها وبخصوص همه مذاهب اسلامی ومسلمانان جهان رویه و روش مسامحه وخوشبینی را توصیه میکنند حتی اگر کدام نارسائی ونواقص اعتقادی و عملی هم در بین امت مسلمه دیده شود برای اصلاحش طریق تربیه دعوت وموعظه حسنه را سفارش میکنند نه راه تشدد وتنفر را مگر متاسفانه جریانها و حرکت های خرد وکوچکی افراطی نیزوجود دارند که از نظر بدبینانه وافراطگرائی وحتی بعضا تکفیری بمردم نگریسته وارتکاب کوچکترین عمل مکروه وغیر مستحبه ای را دست آویزی برای خود قرار داده وبسبب آن مردم را از دائیره دین بزعم خود خارج تصور کرده ومرتکب آن را سزاوارتنبیه وتعزیر شدید روحی وجسمیی میپندارند.که نمونه چنین برداشت ها واندیشه ها را میتوان در افکار خوارج در تاریخ صدراسلام بخوبی مطالعه کرد چنانچه که میدانید جریان خوارج دراوائیل ظهور اسلام در دوران خلفاء راشدین بنام دین برضد مسلمانان واسلام اعلان جنگ ودشمنی کرده تاحدیکه قتل مسلمانان اولین را( که از نظر دین اسلام قتل نفس بعد ازشرک بخدا ازجمله بزرگترین گناهان کبیره است) جائیزو مباح دانسته بحدی غلو میکردندکه قتل یاران پیامبر اسلام ( ص) ازجمله خلفاء راشدین را نیز جائیز شمرده وعده ازایشان را ازجمله حضرت علی( رض) را در مسجد ودر حال عبادت نماز بقتل رسانیدند.

 بگواه تاریخ گروه خوارج بعد از قضیه حکمیت که در باره تعیین جانشین خلیفه سوم میان حضرت علی ومعاویه صورت گرفته بود هر دوطرف حکمیت وپذیرندگان حکمیت راهمه متهم بکفر وارتداد نموده وشعار( لا حکم الا لله) را وسیله بهره برداری سوء خویش قرار داده وعلم بغاوت وسرکشی را بلند کرده وبا همه کس وهمه چیز اعلان دشمنی ومخالفت میکردند وحتی تصمیم بر قتل چندین تن از یاران پیامبر اسلام را گرفته بودند که همین تصمیم شوم خود را درمقابل خلیفه چهارم اسلام حضرت علی رض انجام دادند وایشان را درحال سجده حین ادای نماز بشهادت رسانیدند ومرتکب چنین جنایت بزرگی در تاریخ اسلام گردیدند.

 تاریخ اسلام میگوید این گروه در مدت حیات سیاسی خود همیشه در اختلاف وکشمکش بسر برده ودر سر موضوعات جزئی وکوچکی دوچار اختلاف ودو دستگی میگردیدند یقینا ظهور پدیده بنام خوارج در تاریخ اسلام نمونه بارزی ازافراطگرائی و جمود فکری وتحجرمطلق این جماعت درتاریخ اسلام بوده که باعث عقب ماندگی مسلمانان در طول حیات سیاسی این گروه گردیده است  بگفته تاریخ باوجودیکه خوارج پای بندی والتزام شدیدی به ادای نوافل ومستحبات اسلامی از خود نشان میدادند تاجایکه ازشدت انجام ادای نوافل ومستحبات زانوها وپیشانی های ایشان همیشه پینه بسته بوده ولی قتل نفس وکشتن مسلمانها وریختاندن خون آنها را جائز ومباح دانسته وبا آن علاقمندی زیادی  ازخود نشان میدادندتاحدیکه از کشتن اطفال وزنان مسلمان هم باکی نداشتند

.بااحترام  سید محمد خیر خواه 

 

                   منابع وماخذ: 

 (1)  پروفیسور اکادمیسن محمد جان شکوری بخارائی بنقل از کتاب سر نوشت فارسی تاجیکی در فرارود در قرن بیستم ( 2)فرهنگ سیاسی (3)هفته نا مه پیام مجاهد شماره26 مورخ 22 سنبله

1380( 4 )کتاب ( سالهای تجاوز ومقاومت) اثر محمد اکرام اندیشمند (5) تاریخ اسلام  وترجمه از منابع عربی دیگر.

تاثیر مناجات خواجه عبدالله انصاری

                                          بسم الله الرحمن الر حیم.

تاثیرمنا جات پیر هرات خواجه عبدالله

 ََََانصاری (رح) در ادوار بعدی ادبی :

   

استاد خلیل الله خلیلی درکتاب آثار هرات خود مینویسد: 

(در تذکرة نفحات الانس مولانا عبدالرحمن جامی راجع به حالات خواجه عبدالله انصاری چنین آمده است.: (حضرت خواجه عبدالله انصاری از اولاد ابومنصور مت الانصاری است که اوشان پسر حضرت ابو ایوب صاحب رحل رسول الله صلی الله علیه و سلم بوده. مت انصاری در زمان خلافت حضرت عثمان رضی الله تعالی عنه با احنف بن قیس (رض) به خراسان زمین آمده و در هرات سکونت اختیار نموده. ولادت باسعادت حضرت خواجه انصار از قراری که خودشان تعیین نمودند (نفحات ص 230) در شام دوم شعبان سال 376 هجری قمری به فصل بهار در هرات واقع شده و به حیث یک آموزگار حقیقی سعادت و بختیاری گلزار هرات را طراوات بهار ابدی بخشیده است.) 

(حضرت خواجه انصار اوقات عزیز زندگانی خود را به تحصیل علوم شرعیه و بالخصوص علم حدیث و ادب گذرانیده، تربیت روحانی از خواجه ابوالحسن خرّقانی و خواجه عبدالله طاقی قدس الله سرّهما که مدفون هرات است اندوخته عمر شان به هشتاد و چهار سال و چهار ماه و بیست روز بالغ شده و در سال 481 هجری قمری بهار سعادت هرات از وفات حسرت آیاتشان خزان گردیده از این محیط رحلت فرموده اند، که در گازرگاه هرات دفن اند.)

حضرت خواجه در زبان عربی و فارسی هر دو ملکه تامی داشته، در نظم و نثر آثار زنده و درخشانی ماننده الهی نامه، تفسیر قرآن کریم، گنج نامه، طبقات، منازل السایرین و غیره از خود به یادگار گذاشته است.

شهرت و اقتدار، علو منزلت و مقام حضرت خواجه چه در سلسلة اولیاء و مشایخ و چه در طبقة ادباء موقعیت بزرگی را احراز کرده، آثار آبدار نظمی و نثری شان خواه در ممالک اسلامی و خواه در غیر آن در جاهای مختلف به کرات به طبع رسیده و باعث ازدیاد ارادت ارادتمندان و مخلصان علوم ادبی گردیده است. آثار حضرت خواجه در زبان فارسی و عربی روح جداگانه و سبک مخصوصی دارد. در اشعار غزلیات غرّا، رباعیات سوزان، قصاید بلند و در نثر جملات مسجّع و مقفّی و در حال رعایة سجع و قافیه معنویت روان و درخشانی را دارد که اینک نمونه ای از نظم و نثر حضرت خواجه انصار در اینجا پیشکش   خوانندگان می گردد.) (1)  

مناجات:

ای ز دردت خستگان را بوی درمان آمده

یاد تو مر عاشقان را مونس جان آمده

صد هزاران همچو موسی مست در هر گوشه ای

رب ارنی گو شده دیدار جویان آمده

صد هزاران عاشق سر گشته بینم پُر امید

بر سر کوی غمت الله گویان آمده

سینه ها بینم ز سوز هجر تو بریان شده

دیده ها بینم ز درد عشق گریان آمده

عاشقانت نعره الفقرُ فَخری می زنند

بر سر کوی ملامت پای کوبان آمده

پیر انصار از شراب شوق خورده جرعه ای

همجو مجنو ن گرد عالم مست و حیران آمده

 

نمونه رباعیات ایشان

1

بازی بودم پریده از عالم راز

باشد که برم ز شیب صیدی به فراز

اینجا چو کسی نیافتم محرم راز

زان در که در آمدم برون رفتم باز

2

یا رب ز شراب عشق سرمستم کن

یکباره به بند عشق پا بستم کن

از هرچه بجز عشق خودت تهی دستم کن

وز عشق خودت نیست کن و هستم کن

3

خاک آدم هنوز نابیخته بود

عشق آمده بود، در دل آویخته بود

این باده چو شیرخواره بودم، خوردم

گوئی می و شیر با هم آمیخته بود!

4

پیوسته دلم دم به رضای تو زند

جان در تن من نفس برای تو زند

گر بر سر خاک من گیاهی روید،

از هر ورقش بوی وفای تو زند.

 

                                نمونه نثر ایشان از (الهی نامة مطبوعة دانش)

 

الهی! همه از تو ترسند و عبدالله از خود، زیرا که از تو نیکی آید و از عبدالله بد. 

الهی! ابوجهل از کعبه می آید و ابراهیم از بتخانه، کار به عنایت بود، باقی بهانه. 

الهی! دُر اصطفی در دامن آدم تو ریختی و گرد عصیان بر فرق ابلیس تو بیختی. از روی ادب ما بد کردیم، در حقیقت فتنه تو انگیختی.  

الهی! کاسنی اگر تلخ است از بوستان است و عبدالله اگر مجرم است از دوستان است.

ای کریمی که بخشنده عطایی، و ای حکیمی که پوشنده خطایی، و ای صمدی که از ادراک ما جدایی ، و ای احدی که در ذات و صفات بی همتایی، و ای قادری که خدایی را سزایی، و ای خالقی که گمراهان را، راهنمایی، جان ما را، صفای خود ده، و دل مار را، هوای خود ده، و چشم ما را، ضیائی خود ده، و ما را از فضل و کرم خود آن ده، که آن به

این بنده چه داند که چه می باید جٌست        داننده تویی هر آنچه دانی آن ده .

الهی! فرمودی که در دنیا_ بدان چشم که توانگران می نگرند _ درویشان ومسکینان نگرند.

 الهی ! توکریمی واولیتری ، که در آخرت بدان چشم که در مطیعان نگری ،در عاصیان نگری.

الهی! آفریدی رایاگان ، و روزی دادی رایگان ، بیامرز رایگان ، که تو خدایی نه بازرگان.

من بنده عاصیم رضای تو کجاست تاریک دلم نور وضیائی تو کجاست

مارا تو بهشت اگر به طاعت بخشی آن بیع بود ، لطف وعطای تو کجاست.

الهی ! آنچه تو کشتی ، آب ده وآنچه عبدالله گشت ، بر آب ده.

الهی ! مگوی که چه آورده اید که در ویشانیم ومپرس که چه کرده اید که رسوایانیم.

الهی! ترسانم از بدی خود ، بیامرز مرا به خوبی خود.

الهی! اگر عبدالله رانمی نگری ، خود را نگر ، وآبروی من پیش دشمن مبر .

الهی! عَلَمی که بر افراشتی ، نگو نساز مکن ، وچون در آخر عفو خواهی کرد دراول شرمسار مکن.

الهی! همه از تو ترسند و عبدالله از خود ، زیرا که از تو همه نیکی آید و از عبدالله بدی.

الهی! گر پرسی ، حجت نداریم ، واگر بسنجی ، بضاعت نداریم ، واگر بسوزی طاقت نداریم.

الهی! اگر تو مرا به جرم من بگیری ، من تو را به کرم تو بگیرم ، وکرم تو از جرم من بیش است.

الهی! اگر دوستی نکردم  ، دشمنی هم نکردم ، اگر برگناه مصرم اما بر یگانگی تو مٌقرَم.

الهی! اگر توبه بی گناهی است ، پس تائب کیست؟ واگر پشیمانی است پس عاصی کیست؟

الهی! از پیش خطر واز پس راهم نیست ، دستم گیر که جز تو پناهم نیست.

الهی! گهی به خود نگرم ، گویم از من زار تر کیست ؟ گهی به تو نگرم ، گویم ازمن بزرگوارتر کیست.

الهی! تو مارا جاهل خواندی ، از جاهل جز خطا چه آید ؟ تو مارا ضعیف خواندی ، از ضعیف جز خبط چه آید؟

الهی! اگر چه طاعت ندارم، اما جز تو کسی را ندارم ، ای دیر خشم وزود آشتی.

الهی!همچنان بید، به خود می لرزم ، که مباد آخر به جوی نیَرزّم.

الهی! مگو جه آورده ای ، که رسوا شوم ، ومپرس چه کردی ای که بر خود نگرم از جمله خاکسارانم وخاک برسر.

الهی! چون یتیم بی پدر گریانم ، درمانده در دست خصمانم ، خسته گناهم و از خویش برتاوانم ، خراب عمر ومفلس روزگار ، من آنم.

الهی! از دو دعوی به زینهارم ، واز هردو ، به فضل تو فریاد خواهم، از آن که پندارم به خود چیزی دارم، یا پندارم که برتو حقی دارم.

الهی! اگر تو فضل کنی ، دیگران چه داد وچه بیداد، واگر عدل کنی ، فضل دیگران جون باد.

الهی! مادر دنیا معصیت می کردیم ، دوست تو محمد صلی الله علیه وآله غمگین شود ودشمن تو ابلیس شاد ، دو شادی به دشمن مده، و دو اندوه بهردل دوست مَنِه.

الهی! مرکب وا ایستاد ، وقدم بفرسود ، همراهان برفتند واین بیچاره را جز حیرت نبفزود.

الهی! همه از «حیرت» به فریادند ، ومن از حیرت شادم! به یک (لبیک) درب همه ناکامی بر خود بگشادم ، دریغا روزگاری که نمی دانستم تالطف تو را در یازم.

خداوندا! در آتش «حیرت» آویختم چون پروانه در چراغ ، نه جان رنج طپش دیده نه دل الم داغ.

الهی! می بینی ومی دانی وبرآوردن می توانی.

الهی! چون حاضری چه جویم ، وچون ناظری چه گویم؟

الهی! هر روز که برمی آید ، ناکس ترم ، وچنان که پیش می روم واپس ترم!

الهی! تو بساز که دیگران ندانند ، وتو نواز که دیگران نتوانند.

الهی! چون توانستم ، ندانستم وچون که دانستم نتوانستم.

الهی! بیزارم از آن طاعتی که مرا به عجب آ ورد ، وبنده آن معصیتم که مرا به عذر آورد.

الهی! دانایی ده که از راه نیفتم ، وبینایی ده که درچاه نیفتم.

الهی! هرکه را عقل دادی ، چه ندادی ؟ وهرکه را عقل ندادی ، چه دادی؟!

الهی! اگر عالم باد گیرد ، چراغ مقبل کشته نشود ، واگر همه جهان آب گیرد ایاغ مدیر شسته نشود!

الهی! اگر به«دعا» فرمان است ، قلم رفته از چه درمان است؟

الهی! ابو جهل ، از کعبه می آید ! وابراهیم از بتخانه ! کار به عنایت بود ، باقی بهانه.

الهی ! هرکه را خواهی بر افتند ، گویی با دوستان تو درافتد.

الهی! «دعا» به درگاه تو لجاج است ، چون دانی که بنده به چه محتاج است ، با صنع تو هر مورچه رازی دارد با شوق تو هر سوخته نازی دارد.

ای خالق ذوالجلال نومید مکن آن را که به درگهت نیازی دارد.

و اما در باره اثرگذاری ادبیات عرفانی خواجه عبدالله انصاری در ادوار بعدی ادبی می بایست گفت: که بنابه اسنادیکه در دسترس موجود است قدیمترین نثریکه از آثار نثر فارسی دری از گذشته ها باقی مانده به علم کلام مسائل مذهبی، تاریخی، عرفانی و فلسفی مربوط است ماننده (رساله در عقائد حنفیان) تألیف حکیم ابوالقاسم سمرقندی (م343 ق) تأریخ بلعمی، ترجمه تفسیر طبری، عجائب البلدان از ابوالموئید بلخی، الابنیه عن حقائق الادویه از ابومنصور مؤفق بن علی هروی و غیره.

 بطور کلی و موجز خصوصیات نثر فارسی دری را در دوره های اول ادبی چنین میتوان بر شمرد.

ادبیات نثری آن دوره ها عموماً ساده و از لغات عربی کمتر استفاده می شده و دارای جملات کوتاه که اکثراً الفاظ و افعال در جملات تکرار می گردیده بوده که بعد از این مرحله نثر ادبی در دوره غزنوی ها و سلجوقی ها (450 – 550 هجری قمری) بیشتر بجانب فنی شدن قدم گذاشته و از سادگی بسوی پیچدگی گرایش پیدا کرده که نمونه آنرا میتوان در نثر ابوالفضل بیهقی که مؤلف تاریخ بزرگ غزنویان است بخوبی مشاهد کرد. در این دوره نثر فارسی دری از جملات کوتاه بیشتر بسوی جملات دراز گرایش پیدا کرده و جملات آن مفصل تر و طولانی تر گردیده و از لغات عربی بیشتر استفاده شده است و در قرن ششم هجری قمری دوره خوارزم شاهیان (600 -550 هـ.ق) این روند سرعت بیشتری بخود گرفته و نثر این دوره تأثیر پذیری زیادی از نثر عربی داشته و جملات مترادف بیشتر مورد استفاده قرار داده شده است که از این سبب باعث اطاله کلام نیز گردیده طوریکه یک مضمون میتوانسته به طرق مختلف بیان گردد نمونه بارز این نثر را بهتر میتوان در کتاب (کلیله و دمنه) ترجمه ابوالمعالی نصرالله منشی مشاهده کرد. 

و از قرن ششم تا قرن دوازدهم (1200 – 600) هجری قمری نثر فارسی دری دارای نشیب و فراز های زیادتری گردیده چنانچه در دوره مغولان بواسطه علاقه مندی آنها بتاریخ نگاری و مسائل تاریخی تاریخ نگاری بیشتر  مورد توجه و نگارش قرار میگرفته ماننده تاریخ جهان گشای جوینی و غیره و در قرن هفتم هجری قمری بواسطه اثر گذاری بارز شیخ مصلح الدین سعدی که در نثر نگاری موزون و ساده نویسی تأثیر آن انکار ناپذیر است که در نثر موزون او باز تأثیرگذاری نثر موزون پیرهرات خواجه عبدالله انصاری در قرن سوم و چهارم هجری قمری را نمیتوان انکار کرد و در قرن هشتم هجری قمری متأسفانه روند نثر نگاری ادبی رو به انحطاط و ضعف نهاده و در قرن نهم هم همین روند ادامه داشته که نمونه روشن و خوب نثر این دوره را میتوان در فکاهیات و طنزگونه های (عبیدزاکانی) مشاهده کرد بعد از این دوره در دوره صفویه قرن دهم و یازدهم هجری قمری روند نثر نگاری نیز بصورت نثر متکلف که دارای اشکالات و پیچیدگی های فراوان بوده در آمده و در قرن دوازدهم و سیزدهم شعار بازگشت بگذشته ادبی در ایران بیشتر مطرح بحث قرار گرفته بوده تا زمان عصر جدید که عصر ایجاد فکر نو آوری و ساده نویسی و گسترش مطبوعات در جهان است که با ایجاد پدیده های جدید صنعت چاپ تحولات جدید و تازة در عرصه نثر نگاری هم بمیان آمده است که بگفته پژوهشگران اولین کسیکه تحقیقات سبک شناسانه را در دهه های آغازین قرن بیستم انجام داده محمدتقی بهار بوده که او سخن را به دو شکل معمولی نظم و نثر تقسیم کرده و نثر فارسی را به شش دوره ادبی تقسیم نموده که از این دوره ها چنین یاد کرده است:  

 

1.             دورة سامانی ها (450 – 300) هجری قمری 

2.             دوره غزنوی و سلجوقی اول (550 – 450) هجری قمری  

3.             دورة سلجوقی دوم و خوارزمشاهیان (600 – 550) هجری قمری 

4.             دورة سبک عراقی و نثر فنی (1200 – 600) هجری قمری

5.             دورة بازگشت ادبی (1300 – 1200) هجری قمری

6.             دورة ساده نویسی معاصر 

سیدمحمد خیرخواه  

sm_kh2003@yahoo.co      

منابع :

1.           نفحات الانس عبدالرحمن جامی

2.           آثار هرات استاد خلیل الله خلیلی

3.           تاریخ ادب پارسی – چاپ ایران

4.           الهی نامه مطبوعه دانش