دیدگاه های مبتنی بر منازعه وجنگ

                            ( دیدگاه های مبتنی)

 

                              ( بر منازعه وجنگ ) 

 

                                 

در جهان معاصر ما دیدگاهای مبتنی بر منازعه وجنگ وجود داردکه هرکدام  متکای قوی ونیرومندی میتواند برای جنگ ومنازعه گردد و پشتیبان فکری برای بی ثباتی وبی امنیتی دائیمی  قرار گیرد ماننده دیدگاه فلسفی کمونیزم - فاشیزم افراطیت وتروریزم وامثال آنها که در اینجا ما به  این موارد بطور مختصری اشاره خواهیم کرد.

الف:دیدگاه کمونیزم : طوریکه میدانید مبنای فلسفی ایدیالوژی کمونیزم بر تضاد تعریف شده واز نظر فلسفه (ماتریالیزم دیالیکتیک) هرپدیده ضد خود را دردرون خود می پروراند ونزاع میان پدیده های طبعی بطور دائم در جریان است تا یکی(تز) دیگری(انتی تز)را ازمیان بردارد ودر نتیجه پدیده سوم(سن تز) بوجود آید که این دید فلسفی را مارکسیست ها در مورد مسائیل اجتماعی وسیاسی جامعه نیز وارد میدانند وجامعه را نیز به دو طبقه متضاد تقسیم نموده طبقه استعمارگر واستعمار پذیر سرمایدار وکار گر برژوا (ثروتمند) وپرولتر (زحمتکش) که بنظر آنها تضاد بین این دو طبقه همیشه ودائیمی خواهد بود تایکی دیگری را نابود کند که در نتیجه جامعه ایدال سوسیالستی بوجود خواهد آمد.

 طوریکه دربالا مشاهده مینما ئید یک نوع بدبینی مزمن ودائیمی در این دیدگاه فلسفی وجود دارد که بر شعله ور شدن جنگ ومنازعه همیشه دامن میزند وحتی طوریکه دیده میشود این تضاد  را نه تنها در عرصه علمی وفلسفی وارد میدانند بلکه درعرصه اجتماعی وفرهنگی وادبیات نیز آن را کشانیده اند که بگفته نویسنده تاجیک اکادمیسن محمد جان شکوری بخارائی در کتاب سرنوشت فارسی تاجیکی درفرارود درقرن بیستم که اوچنین میگوید:(1) انقلاب اکتبرسال 1917م در ترکستان روسیه (تاشکند وفرغانه وسمرقند وخجند وغیره) وانقلاب سال 1920م دربخارا از جمله در بخارای شرقی یعنی مرکز وجنوب تاجیکستان کنونی زندگی اجتماعی وفرهنگی واقتصادی جامعه ما را بکلی دگرگون کردوجامعه را ازراه سیر تحول طبعی وتاریخی آن خارج کرده به بیراهه ها پر پیچ وخم کور استعدادی روانه نمود بعد طبقاتی مبنای حیات انسان وجامعه شمرده شد وماهیت معنوی هستی انسان انکار گردید مادیگرائی رشد فرهنگ وزبان ومحتویات ادبیات وهنر را کم کم دگرگون کرد وجامعه را بسوی بی معنویتی هدایت نمود سیاست دستگاه ایدیالوژی بلشویکی در رشته فرهنگ وادبیات بدین گونه بود که: انقلاب پرولتاریا تودهای زحمتکش را بمیدان تاریخ کشیده از این رو ادبیات وهنر باید در خدمت عامه انقلابی باشد از این رو زبا ن ادبیات نشریات ومطبوعات باید چنان ساده باشد که برای بی سواد ترین زحمتکشان شهر ودهات فهما آید وبدین طریق مبارزه دوگانگی زبان که یکی گونه ادبی ودیگری گونه مردمی آن بود آغاز گردید این دوگانگی زبان در حالیکه در طول تاریخ بصورت موازی رشد میکردند وبیگدیگر تکیه داشته واز یگدیگر تغذیه مینمودند عوامل سیاسی در قرن بیستم این دوگانگی زبان را بجگ باهم انداخت.دهه بیست وسی قرن بیستم میلادی درشوروی دوره انکار هستی تاریخی انسان بود دعوا داشتند که تاریخ ازدوران سوسیالیزم آغاز می یابد وهر چه پیش از آن بوده تاریخ نبوده است .نیست انگاری (نهیلیسم) روسی که تاریخ طولانی دارد ودر سده نوزدهم در رمان ایوان تورگینیف (پدران وفرزندان) بتصویر کشیده شده وسرمنشاء معنویت ستیزی از جمله بی دینی جنگجو ازهمان نیست انگاری تاریخی سرچشمه میگیرد که همین   نیست انگاری فرهنگی درسیاست حزب کمونست ودولت شوروی سابق نفوذ کاملی یافته بود وسراسر قلمرو امپراتوری شوروی را دربر میگرفت. او علاوه میکند: انقلاب همه معیارهای ارزشی مارا واژه گون کرد سره را سقط گفتند وسقط را سره ادبیات گذشته مارا ادبیات طبقاتی میگفتند واین به این معنی بود که ادبیات گذشته مارا متعلق به طبقات استثمارگرمی دانستند از این جهت فرهنگ وادبیات گذشته ما را بطور کلی بر ضد عامه مردم تصور میکردند وضد خلقی می پنداشتند چنانچه برای ضد مردمی بودن آن این را دلیل می آوردند که گویا برای بیسوادان نا فهما است گویا فقط بیسوادان (خلق) اند نه دیگران بحدی غلونمودند تاجائیکه میگفتند ادبیا ت فئودالی و بورژوازی نظم ونثر آن همه در خدمت طبقات با لا یعنی فئودالها امیران ملاکان حاکمان بورژواها وخانها قرار داشته وبه درد عامه مردم نمیخورد این بود فهمش انقلابی در موضوع زبان وادبیات درزمان شوروی سابق البته این طرز دید در مورد زبا ن وادبیات گذشته ما  بیشترتکیه برتئوری ونظریه( دوفرهنگ درهر فرهنگ ملی) که از مهمترین آموزهای لنین بود ریشه میگرفت زیرا لینین نظریه را

 پیشنهاد کرده بود که برمبنای آن  نظریه فرهنگ در جامعه طبقاتی مرکب از دوبخش بوده یکی فرهنگ مردمی یعنی فرهنگ تودهای زحمتکش ودیگری فرهنگ صنوف وطبقات بالا و حکمرانان یعنی فرهنگ فئودالها وبورژواها که فرهنگ مردمی محصول ثمرات عامه طبقه رنجبرو مترقی زمان خود بوده وفرهنگ طبقات حاکم ماهیتا فرهنگ ارتجاعی بحساب آمده که ا ز این جهت در مراحل اول عهد شوروی تا اواخر دهه سی قرن بیستم میلادی تمام ادبیات کلاسیک گذشته ما را  متعلق به طبقات استثمارگر جامعه فئودالی قلم داد میکردند واز ارزش مردمی محروم میدانستند طوریکه در بالا ملاحظه نمودید  تضاد دراین اندیشه تنها در مورد مسائل علمی سیاسی وفلسفی محصور و محدود نبوده بلکه در مسائیل اجتماعی وادبی نیز موج میزده و بگفته آنها نزاع دائمی میان طبقات جامعه بواسطه تضاد موجود میان آنها لازمی  وحتمی پنداشته شده که از این جهت میتوان  گفت: که این دیدگاه  متکای قوی ونیرومندی برای جنگ ومنازعه دائیمی بوده وجامعه را بسوی جدال و کشمکش دائمی قرار داده میتواند.

 ب: فاشیزم : یکی دیگر از دیدگاهای که متکای برای جنگ ومنازعه شده میتواند دیدگاه فاشیزم است که بعنوان  نوع نظام حکومتی توتالیتر در قرن بیستم در ایتالیا وآلمان ظهورکرده وبمسند قدرت تکیه زده ودارای دیدگاها وروش های خاص خود بوده است.

 که در اصل فلسفه خود طرفدار نوع حکومت قوی دیکتاتور وتوتالیتر بوده که مخالف  استقلال فرد

 در مقابل دولت است  وبه فرد تاجای حق قائل است که حقوق فردی درمقابل دولت بتعبیر خود شان

 (وجدان واراده عمومی) مخالفت ومغایرتی نداشته باشد در این اندیشه صلح وزندگی مسالمت آمیز جایگاه خاصی ندارد.طرفداران این اندیشه البته مخالف هر نوع آزادی فردی تحت عنوان  مخالفت بالبرالیزم بوده و ازنظرآنهاهمه افراد وگروهای اجتماعی جامعه مکلفیت دارند تا از دولت حاکم تبعیت کنند رهبری دولت در این اندیشه نوع تقدس داشته ودموکراسی بعنوان نوع بولهوسی تلقی میگردد.تشویق به ستیزه جوئی ونظامیگری وقهرمان پرستی ازجمله علائیم برجسته ومشخصه این دیدگاه بوده وانحصار طلبی بشکل همه جانبه از مشخصات آن بحساب میرود.

.درقرن بیستم در آلمان نازی برتری نژاد برتر از جمله شعارهای اصلی فاشیزم بوده که تاجای توانسته بوده تعداد زیادی از مردم آلمان را بعقیده نازیسم هتلری بکشاند چنانچه درسال 1933م نازی ها توانستند بزرگترین حزب سیاسی آلمان را تشکیل دهند وشخص( ادولف هتلر) بعنوان صدر اعظم آلمان انتخاب گردد.ونظام تک حزبی را در آلمان برقرار نماید رفتار وکردار فاشیزم در آلمان وایتالیا درمقابل مردم شبیه یگدیگر بوده اختناق فشار کشتار دستجمعی اردو گاه کار اجباری وانحصار طلبی ازجمله مشخصه های هردوی آنها بوده که وجود شبیه این نوع اندیشه ودیدگاه میتواند منشاء ومتکای قوی برای منازعه دائمی درجامعه باشد چنانچه ارمغان فاشیزم برای بشریت درجهان جزمیلیون ها کشته ومفقود الاثر وخرابی شهرها وآبادی ها وبربادی انسانها چیزی دیگری نبوده است.   

ج: تروریزم وافراطگرائی : هنوز تعریف مشخصی ازتروریزم ازجانب جامعه شناسان ودانشمندان علوم سیاسی که بتواند جامع وکامل بوده باشد ارائه نگردیده بلکه هر کسی از دیدگاه خود بر آن پرداخته عده ای میگویند ترور طوریکه از نامش که ریشه فرانسوی دارد دانسته میشود بمعنی ایجاد ترس ووحشت بوده که بواسطه نیل به اهداف سیاسی کشتن افراد بیگناه ملکی ویاغیر ملکی طورغافلگیرانه راشامل گردیده که قتل انسانهای بیگناه خواه با الوسیله افراد وباند ها ویا توسط دولتها وتشکلها انجام پزیرد همه را دربر میگردد که این تعریف بطورعموم  شامل هر نوع عملیات دهشت افگنی که منجر بقتل افراد بیگناه ملکی ویا عملیات انتحاری ویاعملیات نظامی دیگر  گردد همه را  شامل شده خواه این عملیات توسط افراد وباند ها ویا توسط دولت ها صورت گیرد همه میتوانند مصادیقی از تروریزم بحساب آیند.که این تعریف نیز با ملاحظاتی همراه بوده چنانچه بعضا ادعا شده مردمانی که مستقیم زیر ستم واشغال قرار دارند وهمه دروازهای مبارزه مشروع بررخ آنها مسدود گردیده چاره بجز از انجام چنین اعمالی ندارند که نباید  عملکرد شان شامل لست اعمال ترورستی گردد که این ادعا هم نمیتواند دلائیل موجه و قابل قبولی همراه داشته باشد زیرا جنگ باید در میدان جنگ صورت گیرد نه در داخل مناطق مسکونی وحریم خانوادها مدارس وچهارراها عمومی ووسائیل ترانسپورت عامه وامثال آنها که چنین اعمالی باعث کشتار دها وصدها انسان بیگناه بشمول اطفال وزنان وپیران میگردد و انجام چنین اعمالی ازطرف هر جریانی وتحت هر نامی وشعاری که باشد نه مصداقی برای مبارزه حق طلبانه بوده ونه هم ازنظر شرع وعقل ووجدان انسانی توجیه پذیری دارد زیرا کشتن انسانهای بیگناه بواسطه رسیدن به اهداف سیاسی زیر هر عنوانی که باشد عمل زشت ووحشت زائی بوده که قابل تقبیح وسرزنش است.

              افغانستان خود قربانی کمونیزم و تروریزم گردیده

                                                                                                              

                                                        

 طوریکه میدانید در دوره جهاد ومبارزه افغانها در مقابل اتحاد شوروی سابق با وجود همه سختی ها ونابرابری های جنگ و آوارگی ها ی موجود باز اگر بگوئیم عملیات انتحاری وتروریستی را درجنگ سراغ نداریم مبالغه نکرده ایم در حالیکه کشور ما افغانستان اشغال ارتش سرخ شوروی شده بود واز زمین وهوا مورد تهاجم سنگین قرار داشت وروزانه تعداد زیادی ازمردم ما قربانی حملات تهاجمی دشمن میگردیدند با آن هم هیچ گروهی از مجاهدین دست بعملیات ترورستی وانتحاری نمی زدند واین واژه برای مردم افغانستان کاملا بیگانه بودکه با ورد ترورستان حرفوی این واژه نیز وارد ادبیات سیاسی کشورما گردید ومردم افغانستان بعدا شاهد روی دادها وحوادث ناگوار ترورستی از یک طرف وبمباردمان های هوائی بی هدف مناطق ملکی وغیر نظامی از جانب دیگر گردیدند که هنوز هم متاسفانه ادامه دارد. وبزرگترین والمناکترین حادثه ترورستی در افغانستان ترور شهید احمد شاه مسعود قهرمان ملی کشور بودکه حادثه تروروی را اززبان هفته نامه پیام مجاهد که در آن زمان نشرکرده بود در اینجا عینا نقل میکنیم که او چنین مینویسد:(1) دوتن عرب بنام های محمد کریم ومحمد قاسم تبعه مراکش وصاحب پاسپورت های بلژیکی از کابل به استاد سیاف یکی از رهبران مجاهدین تماس تلفونی گرفته تا زمینه سفر شان را بمناطق تحت کنترل دولت مجاهدین مهیا سازد آنها خود را خبر نگاران جریده عرب نیوز معرفی نموده وانمود کرده بودند که درصدد تهیه فیلم مستندی هستند واستاد سیاف برای اینکه بتواند در جهان عرب که عمدتا در تائید از طالبان موضع گرفته بودند کاری بنفع دولت اسلامی مجاهدین کرده باشد زمینه سفرشان را مساعد ساخت .شبی که در دهانه دره پنجشیر میان استاد ربانی استاد سیاف واحمدشاه مسعود ملاقات سه جانبه صورت پذیرفت آن دو عرب با الحاح واصرار میخواستند اجازه حاصل کنند که از هرسه آنها بطور یکجائی فیلم برداری نمایند که موفق نشدند روز نه سنبله هردو خبرنگار ذریعه هلیکوپتر از پنجشیر به خواجه بهاءالدین تخار انتقال داده شدند وروز یکشنبه 18 سنبله 1380 زمینه مصاحبه آنها با احمد شاه مسعود مساعد گردید که درجلسه مصاحبه مسعود خلیلی سفیر اسبق افغانستان در دهلی نیزحضور داشت  یکی ازعرب های خبرنگار کمره فیلم برداری خود را آماده ساخت ولحظاتی نگذشته بود که انفجار شدیدی اتاق جلسه را لرزاند وسراسر اتاق را آتش گرفت وبدینصورت حادثه ترور احمد شاه مسعود اتفاق افتاد نویسنده دیگر افغان محمد اکرام اندیشمند در کتاب ( سالهای تجاوز ومقاومت) در زمینه ترور احمد شاه مسعود چنین مینویسد: دو تن از افراد اسامه بن لادن بنامهای محمد کریم توزانی ومحمد قاسم بقالی با پاسپورت های بلژیکی بنام خبر نگار سازمان اسلامی (المرصد الاعلامی الاسلامی) مستقر در لندن در اواخر اسد 1380 وارد این سوی خط جبهه درشمال کابل گردیدند پاسپوت آنها ویزای یکساله( ملتی پل) پاکستان را داشت که توسط خلیل الرحمان سکرتر اول سفارت پاکستان در لندن صادر شده بود ظاهرا آنها وقتی بکابل آمدند توسط نامه رسمی وزارت خارجه طالبان بوزارت دفاع آنها معرفی شده بودند تا باهمکاری آن وزارت جهت انجام امور خبر نگاری بولایت پروان وکاپیسا بروند هر دو خبر نگار حامل نامه ای از (یاسر التوفیق السری)مدیر مرصد الاعلامی الاسلامی عنوانی عبدالرب الرسول سیاف رهبر تنظیم اتحاد اسلامی بودند که در گلبهار مرکزیت داشت  خبر نگار موصوف علاوه برمعرفی نامه مذکور در صحبت تلفونی یک تبعه مصری بنام داکتر حانی نیز به رهبر اتحاد اسلامی معرفی گردیده بود داکتر حانی که در دوران جهاد با رهبر اتحاد اسلامی شناخت ودوستی داشت خواستار همکاری موصوف با خبر نگاران مراکشی شده بود او ادعا کرده بود که از بوسنیا صحبت میکند در حالیکه بعدا درباز جوئی ها  شماره تلفون از منطقه طالبان در قندهار ردیابی شد نام اصلی هر دو خبر نگار مراکشی نه همان نام های بود که در پاسپورت های شان درج یافته بودونه آنها پیشینه خبر نگاری داشتند محمد کریم توزانی از اعضای سازمان القاعده بود که عبد الستار دهمن نام داشت همسر او بنام ملکه با سائیر فامیل های اعضای القاعده در حومه جلال آباد زندگی میکرد ومحمد قاسم بقالی عضو دیگر شبکه القاعده همان آدم کم حرف بنام (السویر) کار گر ساختمانی شهر بروکس بود ( یاسر التوفیق السری) مدیر سازمان المرصد الاعلامی الاسلامی از اهالی مصر است که سالها قبل در کشورش بجرم توطئه ترور حسنی مبارک رئیس جمهور قبلی مصر متهم وبه مرگ محکوم شده بود که قبل از اینکه دستگیر شود به انگلستان فرار کرد ودر خواست پناهندگی داد وبه صفت پناهنده سیاسی پذیرفته شد وپاسپورت تابعیت انگلیسی را بدست آورد خبر نگاران جعلی مراکشی به شمال کابل آمدند وبیشتر از بیست روز را در انتظار مصاحبه با احمدشاه مسعود در پنجشیر وتخارسپری کردنددر این جریان تلاش وتقاضای آنها برای مصاحبه با مسعود بی نتیجه بود سر انجام بتاریخ 18 سنبله 1380 مطابق 9 سبتامبر 2001م  موفق شدند که در خواجه بها ء الدین ولایت تخار مقر فرماندهی احمد شاه مسعود به بهانه مصاحبه حمله ترورستی را بصورت انتحاری عملی سازند در نخستین لحظات شروع مصاحبه بمبی را که( السویر) یا محمد قاسم بقالی در کمر خود بداخل بطری های کمره جا سازی کرده بود انفجار داد  بمب بگونه جابجا گردیده بود که موج اصلی انفجار آن قلب مسعود را نشانه بگیرد احمد شاه مسعود درلحظات آغاز انفجاربه شهادت رسید بدن حامل بمب کاملا متلاشی گردید وانجینر عاصم سهیل ازکارمندان وزارت خارجه که در پهلوی چپ احمدشاه مسعود نشسته بود نیز جابجا کشته شد مسعود خلیلی سفیر سابق افغانستان دردهلی که مصاحبه را  ترجمه میکرد وفهیم دشتی یکی از نویسندگان وخبر نگاران کشور که مشغول عکس برداری بود مجروح گردید عبد الستار دهمن یا محمد کریم توزانیکه جراحات خفیفی برداشته بود اندکی بعد حین فرار ازچنگ محافظین بقتل رسید               

   برداشت های متفاوت از دین:                                             

            اگربتاریخ سیاسی اسلام مراجعه کنیم می بینیم که از گذشته ها تا امروز برداشت های متفاوتی حتی بعضا متضادی از دین دربین جوامع مختلف مسلمانان وجود داشته ازیکطرف اکثریت مطلق وقریب به اتفاق مسلمانان براین عقیده بوده وهستند که اسلام دین و آئین معتدل است که نسبت بهمه بشریت وحتی بکل مخلوقات عالم با حسن نظر ودید مثبت نگریسته وبهمه عالم وآدم بدیده اعتدال وخوشبینی مینگرد.وباهمه انسانها وبخصوص همه مذاهب اسلامی ومسلمانان جهان رویه و روش مسامحه وخوشبینی را توصیه میکنند حتی اگر کدام نارسائی ونواقص اعتقادی و عملی هم در بین امت مسلمه دیده شود برای اصلاحش طریق تربیه دعوت وموعظه حسنه را سفارش میکنند نه راه تشدد وتنفر را مگر متاسفانه جریانها و حرکت های خرد وکوچکی افراطی نیزوجود دارند که از نظر بدبینانه وافراطگرائی وحتی بعضا تکفیری بمردم نگریسته وارتکاب کوچکترین عمل مکروه وغیر مستحبه ای را دست آویزی برای خود قرار داده وبسبب آن مردم را از دائیره دین بزعم خود خارج تصور کرده ومرتکب آن را سزاوارتنبیه وتعزیر شدید روحی وجسمیی میپندارند.که نمونه چنین برداشت ها واندیشه ها را میتوان در افکار خوارج در تاریخ صدراسلام بخوبی مطالعه کرد چنانچه که میدانید جریان خوارج دراوائیل ظهور اسلام در دوران خلفاء راشدین بنام دین برضد مسلمانان واسلام اعلان جنگ ودشمنی کرده تاحدیکه قتل مسلمانان اولین را( که از نظر دین اسلام قتل نفس بعد ازشرک بخدا ازجمله بزرگترین گناهان کبیره است) جائیزو مباح دانسته بحدی غلو میکردندکه قتل یاران پیامبر اسلام ( ص) ازجمله خلفاء راشدین را نیز جائیز شمرده وعده ازایشان را ازجمله حضرت علی( رض) را در مسجد ودر حال عبادت نماز بقتل رسانیدند.

 بگواه تاریخ گروه خوارج بعد از قضیه حکمیت که در باره تعیین جانشین خلیفه سوم میان حضرت علی ومعاویه صورت گرفته بود هر دوطرف حکمیت وپذیرندگان حکمیت راهمه متهم بکفر وارتداد نموده وشعار( لا حکم الا لله) را وسیله بهره برداری سوء خویش قرار داده وعلم بغاوت وسرکشی را بلند کرده وبا همه کس وهمه چیز اعلان دشمنی ومخالفت میکردند وحتی تصمیم بر قتل چندین تن از یاران پیامبر اسلام را گرفته بودند که همین تصمیم شوم خود را درمقابل خلیفه چهارم اسلام حضرت علی رض انجام دادند وایشان را درحال سجده حین ادای نماز بشهادت رسانیدند ومرتکب چنین جنایت بزرگی در تاریخ اسلام گردیدند.

 تاریخ اسلام میگوید این گروه در مدت حیات سیاسی خود همیشه در اختلاف وکشمکش بسر برده ودر سر موضوعات جزئی وکوچکی دوچار اختلاف ودو دستگی میگردیدند یقینا ظهور پدیده بنام خوارج در تاریخ اسلام نمونه بارزی ازافراطگرائی و جمود فکری وتحجرمطلق این جماعت درتاریخ اسلام بوده که باعث عقب ماندگی مسلمانان در طول حیات سیاسی این گروه گردیده است  بگفته تاریخ باوجودیکه خوارج پای بندی والتزام شدیدی به ادای نوافل ومستحبات اسلامی از خود نشان میدادند تاجایکه ازشدت انجام ادای نوافل ومستحبات زانوها وپیشانی های ایشان همیشه پینه بسته بوده ولی قتل نفس وکشتن مسلمانها وریختاندن خون آنها را جائز ومباح دانسته وبا آن علاقمندی زیادی  ازخود نشان میدادندتاحدیکه از کشتن اطفال وزنان مسلمان هم باکی نداشتند

.بااحترام  سید محمد خیر خواه 

 

                   منابع وماخذ: 

 (1)  پروفیسور اکادمیسن محمد جان شکوری بخارائی بنقل از کتاب سر نوشت فارسی تاجیکی در فرارود در قرن بیستم ( 2)فرهنگ سیاسی (3)هفته نا مه پیام مجاهد شماره26 مورخ 22 سنبله

1380( 4 )کتاب ( سالهای تجاوز ومقاومت) اثر محمد اکرام اندیشمند (5) تاریخ اسلام  وترجمه از منابع عربی دیگر.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد