شعر از) امیر ناصرالدین ابوالحسن خسرو دهلوی است
که در نیمه دوم قرن هفتم و آغاز قرن هشتم هجری قمری زندگی میکرده و به زبان های عربی، فارسی
و ترکی بلدیت داشته و دارای آثار ادبی متعددی بوده و در غزل از سعدی و در مثنوی از نظامی پیروی
میکرده است )
( قانون جنگل )
غزالی چوچه خود را چنین گفت
که جنگل دارد اسرار نهانی
در او دائم بود جانور فراوان
بود مشکل همه را خود بدانی
در این جنگل گرگان در کمین اند
هنوز تو کودکی ضعیف وناتوانی
اگر یگدم مواظب خود نباشی
به آسانی رسند گرگان با کامرانی
حیات ما گشته شبیه به جنگل
که خق بازور باشد ممکن تو ندانی ؟
همین قانون جاری بود در طبیعت
که زورمند بر تر است در هر جای ومکانی؟
رفاقت گژدم وسنگ پشت:
رفاقت کرد گژدمی باسنگ پشتی
که در عالم زندگی را بقا نیست
روان گردیدند هردو سوی صحرا -
که بهتر از سیاحت هیچ دوا نیست
روان بودند هردو پای پیاده -
سفر سختر از سفر به پا نیست
خطاب بنمود گژدم سنگ پشت را -
بغیر یاری در سفر مارا هیچ راه نیست
سوار گردیدگژدم سنگ پشت را –
که سختر از نیش گژدم بدتربلا نیست
پیاپی نیش میزد گژدم سنگ پشت را –
که نیش گژدم از طبیعتش جدا نیست
رسیدند هر دوی شان بابرکه آب –
که هیچ ورزشی شیرینتر از شنا نیست
بهنگام ورود شان به برکه –
برای سنگ پشت از غوطه بهتر رویا نیست
چنان غوطه زد سنگ پشت با قعر برکه --
بغیر از مرگ گژدم را هیچ راه نیست
رفاقت بامردم پر کین - و بد اندیش --
ازان بدتر دیگر هیچ اشتباه نیست
رفیق بد انسان را
به ظلمت میکشاند
بنزد او فرق بین راه وچاه نیست .
(1 )شعر از پروین اعتصامی
(متولد 1285 و متوفی 1320 هجری خورشیدی)
میگویند ماهیگیری روزانه جند عدد ماهی صید میکرد واز آنها به رفیقش نیز کمک مینمود روزی رفیقش به ماهیگیر گفت : بجای این چند عدد ماهی که بمن کمک میکنی نمی شود تور ویا چنگگ ماهیگیری را بمن بیدا کنی ؟ تا دیگر بار دوش تو نباشم وخودم بتوانم روزی خود را پیدا کنم ؟ و در سیره پیامبر اسلام ص نیز آمده که شخص فقیری بود که میگفت هیج چیزی ندارد پیامبر اسلام به او گفتند در خانه خود برو وببین کدام تکه فرش
ویا ظرفی چیزی نداری؟ آن شخص فکر کرد
وگفت: فلان تکه فرش ویا انگشتری را در خانه خود دارم پیامبر اسلام ص به او گفتند :
که او رابیاور بعد از اینکه آن شخص تکه ویا انگشتری را آورد توسط خودش آن را فروختند ودرعوضش ریسمان و تیشه به او خریدند وگفتند :.بااین
ریسمان وتیشه خاروهیزم جمع کن وببازار
بفروش واز این طریق امرار معیشت کن.
واو این کار را آغاز کرد و بعد از مدتی وضعیتش تغییر نمود وتوانست زنذگی خود را اداره کند که این همان چیز ی است که ما امروزآن را گم کرده ایم وبه آن بهاء نمیدهیم بلکه همه چیز خود را از دیگران میخواهیم در حالیکه ممکن است در شرا ئیط موجود کمک های دیگران بما مفید وضروری باشد ولی در دراز مدت ا ثرات منفی خود را نیز خواهد داشت واز جمله نتائیج اولی آن این خواهد بود که مارا طفیلی ببار می آورد که هیجگاهی نتوانیم بپای خود به ایستیم وبخود متکی باشیم ؟ با عرض احترام
سید محمد خیرخواه