محا فظ
جنگل :
یکی مرد درجنگلی جنگل
دار بود -
برای حفظ جنگل سر کار بود
بجای حفظ جنگل و ما حول او -
دم صبح
تابه شب دنبال صید شکار بود
چنان صیدمیکرد وحوش طیور –
که جنگل
از او سخت بیزار بود
چنان سنگ دل بود که هیچ رحمی نداشت
--
عداوت وکینه ور اورا سزاوار بود
چه خوش گفته بر ما مولوی نامدار (1) ---
به ارواح پاک او رحمت حق صد هزار
(تورا تیشه دادند که هیزم بکن ---
نه
اینکه دیوار مسجد بزن )
کسی کو پاسبان جنگل بود
- نشاید
که کار او مثل دشمن بود؟