( آ رزوی ملت افغانستان صلح پایدار
                               و دوامدار درکشور است)

 

اگر جامعه­ ای را که گرفتار بحران، جنگ، نزاع بی امنیتی، فقر، بی­سوادی

و بی­ اعتمادی باشد به انسان مریضی که گرفتار امراض گوناگون است شبیه بدانیم، قبل از اقدام بهر نوع تداویی آن لازم است تا امراض او تشخیص گردد که گرفتار چه نوع مرضی است بعد از تشخیص مرض میتوان بتداوی او اقدام کرد.

 همچنان جامعه که گرفتار جنگ منازعه و بحرانهای اجتماعی دیگری باشد در قدم اول لازم است تا عوامل منازعه و جنگ و بحرانهای اجتماعی همه ریشه با بی گردد. تا دانسته شود که چه عوامل باعث ایجاد جنگ، بی­ اعتمادی و بحرانهای اجتماعی دیگردر آن جامعه گردیده که بعد از تشخیص عوامل جنگ وبحرانهای اجتماعی دیگر میتوان راه­های جلو­گیریی از جنگ و بی اعتمادیی و بحرانها را جستجو کرد و به اقدام عملی دست یازید.

کشور عزیز ما افغانستان از مدت سالیان درازی است که گرفتار جنگ، اشغال نظامی «توسط اتحاد شوروی سابق» و بی­ اعتمادی، نابسامانی و نا هجاری­ فقر و بحرانهای اجتماعی دیگر بوده و متآسفانه هنوزهم جنگ در این سرزمینی بیداد میکند. آوارگی ها و خانه خرابی ها ادامه می­ یابد صدای مدهش سلاح های مخرب جنک( انتحار وانفجار) در کشور هنوز خاموش نگردیده و از مردم قربانی میگرد و اگر مساعی هم جهت یجاد صلح و ثبات از جانب مجامع ملی و بین المللی تا حالا صورت گرفته نتیجه دلخواه و مطلوبی

را هنوز ببار نیاورده است البته که این بدینمعنی نخواهد بود که می بایست از مساعی صلح جویانه دست برداشت و به طبل جنگ همچنان نواخت و جنگ را ادامه داد. زیرا همه ما باور داریم که هر جنگی نهایت آن صلح است و در حقیقت جنگ بزرگترین مصبت در یک جامعه وکشور بوده که بنیاد جامعه انسانی را متزلزل ساخته و زندگی سر سبز انسان را درو میکند و از انسان مهر و عطوفت انسانی را میتواند برباید لذا می­بایست صادقانه و مخلصانه همه قلم ها و قدم ها در این مسیر بسیج گردد.تا چنان صلحی در کشور ایجاد گردد که دیگر جنگی را بدنبال نداشته باشد و طور نباشد که فقط جاها عوض گردد طوریکه تا حالا چندین بار چنین شده است عده اداره شهر ها را بدست گرفته و عده دیگر بکوه ها پناه برده و بتدریج به قریه ها سرازیر شدند و اداره قراء و قصبات را بدست گرفتند و با مساعد بودن شرایط محیطی و منطقه ای بجنگ خود توانستند ادامه دهند چه در کشور ما چنین شرایط همیشه موجود بوده لذا هر قدم که برای ایجاد صلح بر داشته می­شود باید اساسی و پایدار باشد و از امتیاز گیری و امتیاز دهی کرده بیشتر بصلح پایدار و دوامدار بطور اساسی فکر شود و همه عوامل، ریشه ها و انگیزهای جنگ و منازعه درست وصحیح ارزیابی گردد و به اصل مشکل جنگ توجه جدی صورت گیرد. صبر و حوصله مندی دست اندرکاران صلح درکشور متزلزل نگردد و هر دو طرف منازعه اقلاً بیک سلسله اصول اساسی عملاً پایبندی خود را نشان دهند.تا قدم­های بعدی استوارتر متین­تر بتواند برداشته شود زیرا جنگ چه از نظر اجتماعی و چه از نظر روان­شناسی هر دو یک پدیده مصیبت بار و زشت بوده که بر بالای انسان و جامعه به اجبار تحمیل میگردد که در اصل با کرامت انسانی انسان و جامعه هیچ نوع سازگاری و توافق ندارد و از نظر شرع مقدس اسلام هم اگر در جایی مشروعیت پیدا می کند جنگ دفاعی بوده نه تعرضی زیرا از نظر اسلام جنگ بذات خود هیچ حسن ذاتی نداشته چه جنگ ( قتل عبادالله و تخریب بلادالله است) که هیچ نوع زیبایی ذاتی ندارد و در یک کشور بار اصلی جنگ را مردم آن کشور بدوش میکشند که خانه های شان خراب و فرزندان شان به قتل می­رسد تلفات انسانی، خسارات اقتصادی، هزینه­ های عاطفی همه و همه مصیبت­های است که مردم گرفتار جنگ در یک کشور می­بایست همه را بپردازند، غرامت دهندگان اصلی جنگ( مردم) بوده در حالی که خوشان در ایجاد جنگ کمترین نقش را هم نداشته و ندارند ولی غرامت­های کلی جنگ را آن­ها می­بایست بپردازند چنان غرامت­های که طور اجباری بر دوش آن­ها تحمیل گردیده و برعکس تصمیم گرندگان جنگ (رهبران جنگی و سیاست مداران) بوده که خود شان هیچ نوع غرامت جنگی نمی­پردازند و اگر درجایی خطری جان آن ها را تهدید کند ممکن راه های دیگری را جستجو کنند تا خود را از مهلکه جنگ نجات دهند در حالی که خود شان مسببان اصلی جنگ اند. البته مؤثرترین و مهمترین راه جلوگیری از جنگ و ادامه ای ناگوار آن بلند رفتن سطح شعور جامعه بوده که می تواند نقش مهم و اساسی را در جلوگیری از جنگ و ادامه آن داشته باشد. چه جامعه ا­ی روشن حساس و منور می­تواند با فشار همه جانبه بر بالای رهبران جنگی و سیاست مداران خود از وقوع و ادامه­ ای جنگ جلوگیری کند و جنگ را به زودی متوقف و خاتمه بخشد چنانچه می­گویند در جریان جنگ امریکا با ویتنام این تظاهرات وسیع و فشار مختلف مردم امریکا بوده که بالاخره دولت وقت امریکا را وادار به خروج از ویتنام کرده و سبب توقف جنگ گردیده است در کشور ما هم می­توان با فشار بربالای جنگ طلبان به ایجاد صلح در کشور کمک کرد. و راه دیگری که می­تواند از جنگ و خشونت گرایی جلوگیری کند تعمیم فرهنگ صلح است که فرهنگ صلح می­تواند در تامین صلح و امنیت نقش اساسی خود را داشته باشد. بخصوص در جوامع گرفتار جنگ های طولانی که در چنین جوامع تعمیم فرهنگ صلح در اولویت کاری همگانی می­بایست قرار داشته باشد و تمام منابع و امکانات باالقوه و باالفعل موجود در کشور جهت تحقق صلح و آشتی به کار گرفته شود و حتا در مؤسیسات تعلیمی و آموزشی (مکاتب و مدارس) مضمونی درسی بنام (مبانی صلح) در نصاب تعلیمی مکاتب و مدارس گنجانیده شود. تا فرهنگ صلح و آشتی همه جانبه تعمیم یافته و فرهنگ جنگ و منازعه بتدریج کاهش پیدا کند و جای خود را به فرهنگ صلح و آشتی بدهد و علماء دینی در این مسیر میتوانند نقش اساسی داشته باشند. و هر قدر سرمایه گذاری هم اگر در  این زمینه صورت گیرد بهدر نخواهد بود و اثرات مثبت خود را میتواند به جای گزارد،. زیرا جنگ پدیده شوم و نامیمون است که از جمله بدترین اختراعات انسانی است که بکرامت ذاتی انسان سازگاری ندارد جنگ زندگی انسان را نابود کرده دونیا را برای او جهنم می­سازد فکر و اندیشه انسان را منقلب گردانیده و انسان را به ستیزه جویی و انتقام گیری بیشتر وا میدارد طوریکه روان فرد و جامعه را متقلب ساخته درست را نادرست و نادرست را درست می نمایاند. اثرات منفی جنگ حتی ارزش­های انسانی و معنوی را کم رنگ ساخته فکر و اندیشه انسان را به انحراف می­کشاند. انسانیکه تا دیروز همنوعان خویش را بدیده قدر می­نگریست امروز بواسط جنگ از همه وجودش تنفر و انتقام گیری بمشام میرسد. همنوائی انسانی دوستی، غم شریکی برادری هموطنی همه و همه بفراموشی سپرده شده و بجز از انتقام گیری و ادامه جنگ و خون ریزی بشتر بچیزی دیگری فکر کرده نمی­تواند لذا ایجاب میکند تا فرهنگ صلح طور جدی در جامعه همگانی شود تا همه زوایای تاریک و دور افتاده کشور. از این نغمه روح پرور و دلنواز مستفید شوند و عملاً بمراکز تعلیمی و تربیوی مراجعه شده و از آنجا کار آغاز گردد تا نسل جوان کشور که در هر دو طرف جنگ قربانیان اصلی جنگ هستند بتوانند از مزایایی صلح همگانی بهره مند گردند تا بدین وسیله از حس انتقام گیری و تنفر کاسته شده و حس خوشبینی و مدارا گری جایگزین آن گردد و از اعمالیکه باعث برانگخته شدن احساسات و جریحه دار شدن اعتقادات مردم میشود طور جدی پرهیز گردد و از مبانی اخلاقی و دینی دین مقدس اسلام که دین صلح و برادری است طور کامل استمداد جسته شده چه در دین مقدس اسلام رفتار نیکو بادیگران و همزیستی مسالمت آمیز و زندگی در صلح و آرامش اصل و اساسی زندگی بشری را تشکیل داده جنگ و درگیری حالت غیر طبعی و عارضی بین انسانها بحساب میرود و آنهایکه از اسلام صرف جنگ و خصومت را درک و برداشت می نمایند در حقیقت اسلام را درست نشناخته اند زیرا از نظر اسلام طوریکه گفتم هیچ زیبایی و حسن ذاتی برای جنگ وجود ندارد و در جای اگرجنگ مشروعیت پیدا میکند فقط بواسط دفع و رفع ظلم و تجاوز بوده نه بواسطه تعدی و ستم بدیگران زیرا صلح و زندگی مسالمت آمیز حالت اصلی زندگی انسانی را تشکیل داده و زمینه ساز توسعه و همکاری و تساند اجتماعی بین انسانها میگردد و در سایه صلح میتوان بهتر زمینه همکاری بیشتر و نوع دوستی عمیق و واقعی­تری را بین انسانها ایجاد کرد لذا بصراحت گفته میتوانیم که از نظر اسلام زندگی صلح آمیز و همزیستی مسالمت آمیز اصل و اساس زندگی بشری را تشگیل داده و و از اهداف اصلی آن است زیرا در سایه صلح بهتر میتوان پایه ها مهر و محبت و نوع دوستی بشری را اساس گذاشت و جهان عاری از جنگ و خشونت را باهمکاری یگدیگر ساخت.

  با احترام  سید محمد خیر خواه

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد