نگاهی بگذشته زبان وادبیا ت فارسی دری :


      نگاه بگذشته زبان وادبیات  زبان فارسی دری :                                     

زبان و ادبیات فارسی دری در مسیر تکاملی خود نسبت به شرائط و اوضاع سیاسی دارای نشیب و فرازهای زیادی بوده که زمان به اوج درخشش و توجه کامل امرا و سلاطین زمانش و زمانی هم به بی مهری و کم توجهی آنان مواجه میگردیده است که این نشیب و فرازهای تاریخی را اگر دقیق باشد میتوان به دوره های مختلف ادبی تقسیم کرد.
گرچه در مورد اولین کسی که شعر فارسی دری را سروده ابهامات تاریخی وجود دارد ولی بنا به روایت مشهوری از جمله اولین کسانیکه به زبان فارسی دری شعر سروده از حنظله بادغیسی و محمود ورّاق هروی نام برده اند مگر اولین دوره ادبی شعر فارسی دری طوریکه در تاریخ ادبیات اشاره گردیده  بعد از اسلام از دوره سامانی ها در خراسان شروع و با تسلط سلجوقیان در بغداد این دوره خاتمه پیدا میکند که با نیمه اول قرن چهارم و اواخر قرن پنجم و اوائل قرن ششم هجری قمری مصادف است و از شاعران این دوره از رودکی سمرقندی، ابونصر فارابی، ابوسعید ابی الخیر، رابعه بلخی، فردوسی، کسائی، ارزقی هروی، خواجه عبدالله انصاری، شهید بلخی، ناصر خسرو قبادیانی و دیگران نام برده شده که بزرگترین قصیده سرای اوائل این دوره ابوعبدالله جعفر بن محمد رودکی که در روستای (پنجرود) در شمال تاجیکستان امروزی بین سالهای 290 تا 329 هجری قمری زندگی میکرده یاد کرده اند                     .   

میگویند او از اولین کسانی بوده که شعر فارسی را به اوج فصاحتش رسانده و همتراز شعر عربی ساخته است بنا بر روایتی او شخص کور مادر زاد بوده و همراه خود کسی را داشته که اشعار وی را حفظ میکرده و در محافل میخوانده است که این روایت مورد تردید واقع شده است. از جمله اشعار مشهورش شعر بوی جوی مولیان را میتوان نام برد که بواسط همین شعر امیر نصر بن احمد سامانی بعد از چهار سال اقامت در هرات عازم بخاری گردید. مرحوم عبدالرحمن جامی (رح) تعداد اشعار رودکی را یکصد هزار و سیصد بیت گفته است ولی امروز ابیات محدودی از او باقیمانده که اینک بطور نمونه  دو قطعه شعر از او را در اینجا پیشکش میکنم:

 

نمونه  شعر رودکی:

بوی جوی مولیان آید همی            یاد یار مهربان آید همی

ریگ آمو با درشتی ها او                زیر پا چون پرنیان آید همی

آب جیحون با همه پهناوری            خنگ ما را تا میان آید همی

ای بخارا شاد باش و شاد زی        شاه نزدت میهمان آید همی

میر ماه است و بخارا آسمان          ماه سوی آسمان آید همی

میر سرو است و بخارا بوستان       سرو سوی بوستان آید همی

آفرین و مدح سود آید ترا               گر به گنج اندر زیان آید همی

 

نمونه دیگر:

زهی فزود جمال تو زیب و آرا را        شکسته سنبل زلف تو مشک سارا را

قسم بر آن دل آهن خورم که از سختی     هزار طرح نهاده است سنگ خارا را

که از تو هیچ مروت طمع نمیدارم        که کس ندیده ز سنگین دلان مدارا را

هزار بار خدا را شفیع می آرم            ولی چه سود، چو تو نشنوی خدارا را

چو رودکی به غلامی اگر قبول کنی      به بنده گی نپسندد هزار دارا را ([)1

سیدمحمد خیرخواه

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد