آ شنائی بابزرگان این سرزمین (سنائی غزنوی و ادبیات عرفانی) وی : 
مولوی جلال الدین محمد بلخی در باره سنائی و ادبیات عرفانی او چنین میگوید: 
عطار روح بود و سنائی دو چشم او --
- مادر پی سنائی و عطار آمدیم ---
اسمش ابوالمجد مجدود بن آدم ملقب به سنائی غزنوی بوده ودر نیمه دوم قرن پنجم هجری قمری در غزنه افغانستان به دنیا آمده و در سال 545 هجری قمری در همانجا وفات یافته که اواز جمله شاعران بزرگ دورة غزنویان بحساب میرود .سنائی علاوه بر شعر بر علوم دیگر نیز مهارت کامل داشته چنانچه خودش چنین میگوید:
یا رب مر سنائی را سنائی (1) ده تو در حکمت
چنان کز وی به رشک آید روان بو علی سینا

از سنائی علاوه بر دیوان قصائیدش که شامل چهارده هزار بیت است
کتب دیگری نیز باقی مانده است از جمله حدیقة الحقیقه یا الهی نامه، مثنوی طریق التحقیق،و مثنوی سیرالعباد الی المیعاد، مثنوی کارنامه بلخ، عشق نامه، عقل نامه و غیره. را میتوان نام برد در باره سنائی غزنوی چنین گفتند : که او عارف بزرگ و شاعر گرانقدر زمان خود بوده که در غزنی افغانستان طوریکه قبلا گفتیم به دنیا آمده و در همانجا درگذشته است. میگویند او در اوائل زندگی خود پادشاهان را مدح وستایش میکرده که بیکبارگی تحول درونی بزرگی بوی رخ داده که از مدیحه سرائی دست برداشته و بعالم سلوک و عرفان روی آورده و تا آخرین دوره حیات خود دیگر در این عالم باقی مانده است.
سنائی غزنوی در ساحه شعر و ادب غزل و مثنوی بجهان علم و عرفان
خدمات ارزشمندی را انجام داده و عمری را در خدمت تصوف و سلوک عارفانه
سپری کرده چنانچه مثنوی اندرزی او در ادب و عرفان جایگاه خاص خود را دارد.
او علاوه بر سرودن انواع شعر (غزل و مثنوی) بزرگترین شاعر قصیده گوی
زمان خود نیز بوده که در شعر بالا مولوی جلال الدین محمد بلخی از وی
بنام پیش کسوت خویش بتعبیری (ما در پی سنائی و عطار آمدیم) وصف کرده است.
سنائی مدتی از زندگی خود را در بلخ، هرات، نیشاپور، سپری کرده و از طریق
بلخ به سفر حج بیت الله الحرام نیز مشرف گردیده که بعد از بازگشت
از این سفر مدت دیگری را نیز در بلخ اقامت داشته که باز مجدد
به غزنی بازگشته است او در غزنی توانسته مثنوی مشهور حدیقة الحقیقه را
به رشته تحریر در آورد طوریکه از آثارش معلوم میشود او از جمله بنیان گذاران
ادبیات منظوم فارسی دری در ادب و عرفان و تصوف بوده است. 
از سنائی اشعار زیبائی زیادی بیادگار مانده است که ما در اینجا بنمونه از آن اشاره خواهیم کرد: نمونه اشعار سنائی: 
----------------------------- 
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی 
نروم جز به همان ره که توام راهنمائی 
همه درگاه تو جویم، همه از فضل تو پویم 
همه توحید تو گویم که به توحید سزائی 
تو زن و جفت نداری، تو خور و خفت ندار


احدی بی‌زن و جفتی، ملک کامروایی 
نه نیازت به ولادت، نه به فرزندت حاجت 
تو جلیل‌الجبروتی، تو نصیرالامرایی (1) 
تو حکیمی، تو عظیمی، تو کریمی، تو رحیمی 
تو نماینده فضلی، تو سزاوار ثنایی 
بری از رنج و گدازی، بری از درد و نیازی 
بری از بیم و امیدی، بری از چون و چرایی 
بری از خوردن و خفتن، بری از شرک و شبیهی 
بری از صورت و رنگی، بری از عیب و خطایی 
نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی 
نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی 
نبٌد این خلق و تو بودی، نبود خلق و تو باشی 
نه بجنبی نه بگردی، نه بکاهی نه فزایی 
همه عزی و جلالی، همه علمی و یقینی 
همه نوری و سروری، همه جودی و جزایی 
همه غیبی تو بدانی، همه عیبی تو بپوشی 
همه بیشی تو بکاهی، همه کمی تو فزایی 
احدّ لیس کمثله، صمدّ لیس له ضدّ 
لِمَن ‌المُلک (2) تو گویی که مر آن را تو سزایی 
لب و دندان «سنایی» همه توحید تو گوید 
مگر از آتش دوزخ بودش روی رهایی (3) 
باعرض احترام سید محمد خیرخواه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد