َآشنائی باشخصیت بزرگوار دیگری از این سرزمین ( خواجه عبدالله انصاری پیر هرات رح ) :

 آشنائی با شخصیت بزرگوار دیگری از این سرزمین (خواجه عبدالله انصاری پیرهرات رح )

------------------------------------------------------------------------------------- -----------

بنا بنوشته کتاب ( نففحات ص 230 )ولادت باسعادت حضرت خواجه عبدالله انصار رح از قراری که بقلم  خودشان تعیین می فرمایند (نفحات ص 230) در شام دوم شعبان سال 376 هجری قمری به فصل بهار در هرات واقع شده و به حیث یک آموزگار حقیقی سعادت و بختیاری گلزار هرات را طراوات بهار ابدی بخشیده است.

حضرت خواجه اوقات عزیز زندگانی خود را به تحصیل علوم شرعیه و بالخصوص علم حدیث و ادب گذرانیده، تربیت روحانی خویش را از خواجه ابوالحسن خرّقانی و خواجه عبدالله طاقی قدس الله سرّهما اندوخته اند. عمر شریف شان به هشتاد و چهار سال و چهار ماه و بیست روز بالغ شده و در سال 481 هجری قمری بهار سعادت هرات از وفات حسرت آیاتشان خزان گردیده از این محیط رحلت فرموده اند. 

حضرت خواجه در زبان عربی و فارسی هر دو ملکه وحاکمیت تامی داشته، در نظم و نثر آثار زنده و درخشانی ماننده الهی نامه، تفسیر قرآن کریم، گنج نامه، طبقات، منازل السایرین و غیره از خود به یادگار گذاشته اند.

شهرت و اقتدار، علو منزلت و مقام حضرت خواجه انصار چه در سلسلة تصوف و چه در عرصه شعر وادب موقعیت عالی و بزرگی را احراز کرده، آثار آبدار نظمی و نثری شان  در جاهای مختلف به کرات به طبع رسیده و باعث ازدیاد ارادات ارادتمندان علوم ادبی گردیده است. آثار حضرت خواجه در زبان فارسی و عربی روح جداگانه و سبک مخصوص خود رادارد. در اشعار غزلیات غرّا، رباعیات سوزان، قصاید بلند و در نثر جملات مسجّع و مقفّی و در حال رعایة سجع و قافیه معنویت روان و درخشانی را در آنها داده  است که اینک نمونه ای از نظم و نثر حضرت خواجه صاحب انصاررا در اینجا یاد آوری میکنیم :

نمونه مناجات شان :

ای ز دردت خستگان را بوی درمان آمده

یاد تو مر عاشقان را مونس جان آمده

صد هزاران همچو موسی مست در هر گوشه ای

رب ارنی گو شده دیدار جویان آمده

صد هزاران عاشق سر گشته بینم پُر امید

بر سر کوی غمت الله گویان آمده

سینه ها بینم ز سوز هجر تو بریان شده

دیده ها بینم ز درد عشق گریان آمده

عاشقانت نعره الفقرُ فَخری می زنند

بر سر کوی ملامت پای کوبان آمده

پیر انصار از شراب شوق خورده جرعه ای

همجو مجنو ن گرد عالم مست و حیران آمده

رباعیات ایشان :

(1)  بازی بودم پریده از عالم راز

باشد که برم ز شیب صیدی به فراز

اینجا چو کسی نیافتم محرم راز

زان در که در آمدم برون رفتم باز

 یا رب ز شراب عشق سرمستم کن

یکباره به بند عشق پا بستم کن

از هرچه بجز عشق خودت تهی دستم کن

وز عشق خودت نیست کن و هستم کن

پیوسته دلم دم به رضای تو زند

جان در تن من نفس برای تو زند

گر بر سر خاک من گیاهی روید،

از هر ورقش بوی وفای تو زند 

نمونه از نثر ایشان بنقل از (الهی نامة مطبوعة دانش) .

الهی! همه از تو ترسند و عبدالله از خود، زیرا که از تو نیکی آید و از عبدالله بد. 

الهی! ابوجهل از کعبه می آید و ابراهیم از بتخانه، کار به عنایت بود، باقی بهانه. 

الهی! دُر اصطفی در دامن آدم تو ریختی و گرد عصیان بر فرق ابلیس تو بیختی. از روی ادب ما بد کردیم، در حقیقت فتنه تو انگیختی.  

الهی! کاسنی اگر تلخ است از بوستان است و عبدالله اگر مجرم است از دوستان است. 

الهی ! تو آنی که از احاطت اوهام بیرونی، واز ادراک عقل مصونی ، نه مُدرک عیونی ، کارساز هر مفتونی ، و شادساز هر محزونی ، در حکم ، بی چرا ، ودر ذات بی چند ، ودر صفات بی چونی.

الهی ! در جلال ، رحمانی ، در کمال سبحانی ، نه محتاج زمانی ، ونه آرزومند مکانی ، نه کسی به تو ماند ، ونه به کسی مانی ، ،

الهی! یکتای بی همتایی ، قیوم توانایی ، برهمه چیز بینایی ، در همه حال دانایی ، ازعیب مصفایی ، از شریک مبرَایی ، اصل هردوایی ، داروی دلهایی ، شاهنشاه فرمانفرمایی ، معزز به تاج کبریایی ، مسندنشین استغنایی ، به تو زیبد ملک خدایی.

الهی! نام تو ، ما را جواز ، مهرتو ، مارا جهاز ، شناخت تو ، مارا امان ، لطف تو ، ما را عیان.

الهی! ضعیفان را پناهی، قاصدان را برسرراهی ، مومنان را گواهی ، چه عزیز است آن کس که تو خواهی.

بارب دل پاک وجان آگاهم ده

آه شب وگریه سحر گاهم ده

 در راه خود اول زخودم بی خود کن

 بی خود چو شدم زخود به خود راهم ده.

 آمین والسلام

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد