ایمان به اسماء وصفات خداوندج :

 

ایمان به اسماء وصفات خداوندج :                                                                                                 

 مثلیکه ایمان بذات و وجود خداوندج برای مومن واجب است همانطور ایمان به اسماء وصفات خداوندج نیزبراو  واجب است که باید انسان مومن براسما ء وصفاتیکه سزاوار خدائی  (الله  )است نیز ایمان داشته باشد وشخص مومن  بر تمام احکام وار کان ایمان برزبان خود اقرار وبرقلب خود باور(تصدیق) ویقین داشته باشد که  مظهر ایمان شخص مومن  اعما ل صالحه   است که دائم انجام میدهد .

 معرفت وشناخت انسان باخداوندج ممکن  از یکی از طریق خدا شناسی برایش حاصل شود ممکن  از طریق تفکر در وجود خود ووجود کائینات وموجودات عالم ویااز طریق عشق وایمان قلبی که دارد ویااز طریق جامعه که در آن جامعه انسان زندگی میکند ومردم آن جامعه همه شان مومن بخداوندج اند او هم بتقلید از آنها ( ایمان تقلیدی )  خود را ملتزم میداند  تا ایمان داشته باشد  بطور مثال یک انسان حکیم وفیلسوفی که معرفت بخداوندج حاصل کرده این معرفت او همراه با صفت است که آن حکیم وفیلسوف از آن طریق خداوندج را شناخته است مثلا آن حکیم وفیلسوف بقدرت لایزال الاهی پی برده که این جهان هستی وکائینات را بجز قادر مطلق وتونا کسی دیگری توانائی خلق وایجاد آن را نداشته و ندارد وآن قادر مطلق وخالق هستی خودش خارج از حیطه کائینات ومخلوقات است لذا شناخت این حکیم وفیلسوف خداوند ج را همراه با صفا ت قدرت وحدانیت وخالقیت همراه است ویا یک طبیب ودانشمند علوم طبعی که خداوند ج را شناخته است ممکن که شناخت این طبیب ودانشمند از راه وطریق دیگری غیر از راه وطریق شناخت فیلسوف باشد وطبیب آثار علم واراده خداوند ج را در پیچیدگی ها ی طبیعت ووجود انسان در یافته باشد که اورا متحیر ومبهوت گردانیده واز این طریق یقین وباور کامل کرده که اعطای این همه استعداد وحکمت برای پرزه گوشت ماننده قلب ومغز انسان ویادر گوشه از طبیعت غیر از قدرت خالق علیم ودانا وتوانا دیگر قدرتی نمیتواند چنین استعداد وشگفت آوری را به چنین پارچه گوشت و یامقدار خون وچربی  بنام مغز انسان ویا پدیده در طبیعت بدهد لذا شناخت ومعرفت طبیب خداوندج را همراه با صفات علم واراده وتوانائی همراه است لذا گفته میتوانیم که شناخت هر فرد مومن وخدا شناس ( الله )ج راهمرای صفاتی چون ربوبیت - علم – خالقیت – قدرت – حکمت وعدالت وغیره صفات کمال همراه است وخداوندج از صفاتیکه در آن صفات نقص وعیب به او عائید باشد پاک ومبری است وصفات خداوندج آن صفات کمال وبلاکیف است که آن صفات را مومن از زبان قرآن کریم ویا انبیا (ع ) شنیده است  البته بسیاری از اسماء و صفات خداوندج در قرآن کریم ذکر گردیده ماننده که در این آیه شریفه ذکر شده ( هوالله الذی لا اله الا هو عالم الغیب والشهاده هو الرحمن الرحیم .هوالله الذی  لا الاه الا هو الملک القدوس السلام المومن المهیمن العزیز الجبار المتکبر سبحان الله عما یشرکون . هوالله الخالق البارء المصور له الاسماء الحسنی یسبح له ما فی السموات والارض وهوالعزیز الحکیم ) 1 سوره حشر آیات 22-24 سوره حدید آیه 3 او آن خدای است که نیست معبود ی بجز او دانای پنهان وآشکار است او خدای است بخشاینده ومهربان او ذات است که نیست هیچ معبودی بجز او ملک وسلطان است بی نهایت مقدس وپاک وسلامت از همه نقص ها وعیب ها امن دهنده است نگهبان غالب است خود اختیار وخود مختار وبزرگوار – پاکی است خدای را ازآنچیزیکه شریک می آورند ایشان برای او – آن خدای آفریدگار نوپدیدآورنده ونگارنده –از برای او است نام های نیک به پاکی یاد میکند اورا هر آنچه که در آسمانها وزمین است اوست غالب وبا حکمت – البته تمام اسماء وصفات کمال ونیکو به شکل کامل وشامل آن سزاوار خداوندج است ( له الاسماء الحسنی )  (ترجمه آیات فوق )

مفهوم ومعنی عقیده توحیدی :

 مفهوم ومعنی عقیده توحیدی  :

 خداوند بزرگ ج را تنها سزاوار خدائی  وعبودیت - ستایش وربوبیت واطاعت مطلق دانستن مفهوم واساس توحید است که تمام ابعاد توحید در کلمه طیبه ( لاالاه الا الله ) مضمر است بدین معنی که هیچ قدرتی سزاوار خدائی سزاوار پرستش سزاوار ربوبیت واختیار مطلق بجز خدای واحد ویگانه نیست وآن قادر مطلق سزاوار همه عبادت ها وتعظیم ها وثنا وستایش ها بوده واوست که سرنوشت تمام کائینات وموجودات وانسان همه به ید قدرت بلا کیفش قرار دارد وبرهمه کائینات او حکم میراند پس خدائیکه حمد وستایش ثنا وصفت مدد - واستعانت همه و همه تنها سزوار اوست واوپروردگار ومربی واقعی  عالم وکائینات است او رحمان ورحیم است واو خداوندگار ومالک روز جزا ست پس او تنها   سزاوار استعانت ویاری جستن واقعی است  ( ایاک نعبد وایاک نستعین )  پس ما تنها از او یاری میجویم وتنها اورا می پرستیم -  ای خدای با عظمت وجلال :غیر از تو دیگر هیچکس سزاوار پرستش واستعانت بمعنی واقعی نیست پس تو ای خدای بزرگ بما راه راست وصراط المستقیم را تو بنما ورهنمائی کن  نه راه گمراهان وراه غضب شدگان را آمین ترجمه آیاتی از  (1 سوره فاتحه )ُ

جنجال بی-بی - سی برسر زبان فارسی - دری :

جنجال بی-بی- سی برسر زبان فارسی - دری :
درحقیقت اصل زبان همان زبان فارسی است که دارای گویش های مختلفی میباشد که در ایران فارسی ودر تاجیکستان تاجیکی ودر افغانستان دری مینامند که این خود اصل زبان را تجزیه کرده نمیتواند مگر زبان رودکی -فردوسی- سناپی غزنوی مولوی بلخی عبد الله انصاری نظامی گنجوی - سعدی وحافظ شیرازی را میتوان از هم جدا کرد ؟ لذا این یک تلاش بیهوده بیش چیزی نیست واین زبان به یک درخت کهنسال ونیرومندی میماند که دارای شاخه ها
( گویشهای مختلف )است وبس - زبان و ادبیات کهن و باستانی این حوزه جغرافیاپی ما البته در ساحه شعر و ادب، عرفان و فلسفه، حکایه و حماسه معانی و بیان چیزی را کم نگذاشته بلکه بحد کمال از عهدة همه آنها بر آمده و زبان کامل ادبی و عرفانی بوده که در نظم و نثر هر دو رسالت انسانی، ادبی و عرفانی خود را بطور کامل انجام داده مگر تحدی و چالش بزرگ که در مقابل این زبان و امثال آن در عصر حاضر وجود دارد. تغییر سریع زمانه و تحولات سریع اجتماعی و انکشافات و ترقیات روزانه علم و تکنالوژی عصری است که چطور میتوان زبان ادبی و عرفانی خود را با زبان علم و تکنالوژی زمان عیار و هم آهنگ ساخت تا از روند پیشرفت و ترقی زمانه بعقب نماند که طرح چنین مسائل و موضوعاتی از همه بیشتر و اولتر بصاحبان اصلی زبان و نخبگان جامعه تعلق میگیرد که چطور میتوانند صاحبان زبان و نخبگان جامعه زبان و ادبیات خویش را صاحب گشته و راهکارهای عملی را در جهت انکشاف و ترقی آن بیابند تا آن را هکارها را بدسترس عموم نیز بگذارند چه انکشاف و ترقی زبان بستگی بفعالیت اهل زبان داشته و زبان بخودی خود انکشاف و ترقی نمیکند. بلکه انکشاف و ترقی زبان مرهون سعی و تلاش و خلاقیت مردمان خواهد بود که خود را صاحبان زبان دانسته و وارثان و نخبگان جامعه می پندارند که واقعیت هم همین است. چه از خود دانستن زبان و ادبیات ما که اکثر پدید آورندگان ادبی آن متعلق به همین سرزمین که امروز آن را بنام (افغانستان) می دانیم بوده چنانچه اگر اسامی شعرا و عرفای هرات، بلخ، غزنه، بدخشان، تخار را با سهم شان از تاریخ و ادبیات مشترک فارسی برداریم دیگر چیزی بنام ادبیات فارسی باقی نخواهد ماند. لذا تصور اینکه زبان و ادبیات (فارسی ) متعلق به جغرافیای سیاسی کشور خاصی بوده و یا متعلق بکدام قوم و نژاد خاصی است برداشت درست و دقیقی نخواهد بود بلکه همانطوریکه زبان و ادبیات فارسی زبان اکثر اقوام که در این حوزه جغرافیایی زندگی میکرده اند بوده علاوتاً زبان رسمی، علمی، اداری اکثر شاهان و حکومات که از نژادهای مختلف در این دیار حکومت میکردند نیز بوده است. طاهریان، صفاریان، غوری ها، سامانی ها، غزنوی ها، سلجوقی ها، خوارزمی ها، تیموری ها، قاجاری ها، افشاریان، صفوی ها، هوتکی ها، بابری ها، ابدالی ها و دیگران همه زبان رسمی اداری و علمی شان همین زبان فارسی بوده و شعرا و ادبای هم که از این حوزه جغرافیائی پا بعرصه وجود گذاشته اند نیز متعلق به همه اقوام و نژادهای مختلف که در این دیار زندگی میکردند بوده و به نژاد و قوم خاصی تعلق نداشته و افتخارات گذشته تاریخی و ادبی آنها هم نه تنها متعلق به ساکنان این حوزة جغرافیایی بوده بلکه متعلق به همه بشریت و جهان علم و عرفان، خواهد بود.

آیا اسلام دچار بحران است یا مسلمانی ما :

آیا اسلام دچار بحران است یا مسلمانی ما ؟

اسلام دین فطرت است که ریشه در فطرت پاک انسانی دارد ومجموعه برداشت های حقیقی که از اسلام صورت میگیرد با عقل سلیم و فطرت پاک انسانی در تضاد وتعارض قرار نمیگیرد از  همین جهت اسلام دین ابدی وجاویدانی است چون باعقل سلیم وفطرت پاک انسانی در تضاد وتعارض قرار نداشته و ندارد بطورمثال یک سلسله امور وموضوعاتیکه ریشه اسلامی دارند واز مبانی واساسات اسلام منشا  وسرچشمه میگیرندبطور مثال در اینجا  ذکر میکنیم که بشریت بهر مرحله که از ترقی وپیشرفت اگر برسد از آنها هیچ زمانی احساس بی نیازی نمیکند وبه آنها تازمانیکه بشریت موجود است  احتیاج  وضرورت دارد . بطور مثال ۱- خداجوپی ومعنویت طلبی – ۲- شکر گذاری وقدر دانی ا ز حق – ۳ - عدالت گستری وعدالت پروری ۴ احترام بوالدین وبزرگان  ۵- راستگوپی وصداقتمندی – ۶ – شفقت وعطوفت انسانی – ۷- صله رحم – ۸- حسن خلق وسلوک نیک – ۹- رعایت حقوق دیگران – ۱۰ – آداب معاشرت ورعایت حال مردم  و دیگران – ۱۱- همنواپی بشری  ۱۲- منع تجاوز وتعدی – ۱۳-رفتار نیکوبا همگان و همسایگان – ۱۴ – محبت باهمه موجودات عالم وصدها وهزارها مبانی واساسات دیگر – که بشریت بهر مرحله که از ترقی وتمدن اگر برسد در هیچ زمانی از اینها بی نیاز شده نمیتواند وضد آنها را برآنها ترجیح داده نمیتواند بطور مثال در اسلام – علم ودانش نور وروشنی است جهل ونادانی ظلمت وتاریکی است  - بشریت به هرمرحله که برسد نمیتواند عکس آنها را قبولدار شود ویا اینکه  احترام بر پدر ومادر واجب است  آیا کدام عقل سلیمی میتواند عکس آن را قبول کند ؟ یا اینکه نیکی در مقابل نیکی – تشکر وسپاس در مقابل نعمت واحسان – وامثال اینها یعنی تمام  خواسته های ودساتیر حقیقی اسلام مبتنی برعدالت رعایت اخلاق و حقوق دیگران بوده وخلاف اینهارا هیچکسی نمیتواند بهتر وخوبتر بحال بشریت به اثبات برساند از این جهت اسلام دین ابدی ومکمل همه ایده های عالی انسانی  وادیان آسمانی است . اما مشکل اساسی که هست در مسلمانی ما مسلمانان است بلی ممکن مسلمانی ما مسلمانان دچار چالش وبحران گردد ویا باشد زیرا عده از ما برای رسیدن به اهداف نفسانی – سیاسی – اقتصادی ومالی وغیره خود اسلام را برای خود وسیله ساخته وبسازیم وتازمانیکه اهداف ما برآورده شود وقدرت وحاکمیتی داشته باشیم همه چیز بنطر ما  اسلامی بوده وهیچ تهدیدی  هم وجود نداشته باشد از جمله جامعه – حکومت – دولت وهمه چیز بنظر ما اسلامی یاشد ولی بمجردیکه اهداف شخصی ما تامین نشود وقدرت از دست ما خارج شود مثل انقلابیون مطرود که بعد از انقلاب کشور همسایه در حالیکه در تمام جریانات مثبت ومنفی انقلاب  خود سهیم وشریک بودند حالا از از گذشته خود تبری میجویند ودیگران را متهم میسازند ؟  حلا دیگر همه چیز بنظر آنها وفرصت طلبان کشور خود ما در افغانستان در خطر است اسلام – وطن – جامعه همه چیز واگر اهداف شان برآورده شود وسر قدرت باشند  همه چیز باز  سر جای خود است حکومت ناب اسلامی است – جامعه بطرف اسلام به پیش میرود وراه ترقی وانکشاف را بخوبی طی میکنند و.. و.. ولی اگر بقدرت نبودند همه چیز متوقف است واسلام ومیهن همه در خطر است ؟ حتی عده از سران سیاسی در کشور ما که خود در شکل دهی نظام موجود بعد از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ نقش اساسی وکلیدی داشتند ودر کنفرانس (بن ) خود شان ویا نماینده شان حضور فعال داشتند واز آمدن نیروهای خارجی زیر سقف سازمان ملل متحد در افغانستان استقبال کردند حتی خوب بخاطر داریم زمانیکه مرحوم استاد برهان الدین ربانی شهید صلح  ورپیس جمهور اسبق کشور ما  در باره تشکیل کنفرانس در خارج کشور ملاحظه داشتند با چه جوابی رو برو گردیدند ؟ که همه ما ازان مطلع هستیم حالا بعد از اینکه از قدرت کنار گذاشته شدند بعضی از ایشان نیروهای خارجی را در کشور متجاوز واشغالگر وشعار ضد امریکا وناتو سر میدهند – با با جان ؟  امریکا وناتو همان امریکا وناتو ی قبلی است که شما باآنها دوستی وپیوند  (خویشاوندی بیجا ) بسته کرده بودید ؟ مگر در زمان( بوش پسر )شما سر قدرت ورفیق دل وجانیش نبودید ؟ و از آنها استقبال نکردید  ؟ که امروز اعلان میکنید که  (حکومت وحدت ) ملی  توسط جان کری ساخته شده است ؟ وفکر نمیکنید که اگر ساخته نمیشد چه می شد ؟  یقینا جنگ داخلی شدت بیشتری میگرفت که از جنگ داخلی کرده همین حالت نیمبند بگفته تان دست آورد جان کری بهتر نیست ؟ واز همه عجیب تر این است که آنهایکه باالوسیله هلیکوبتر های امریکاپی ها آورده وبدرقه شدند وبادیگارد های شان امریکاپی ها بودند حالا شعار ضد امریکاپی سر میدهند ؟ وحضور نیروهای خارجی را در کشور بعضا تجاوز تلقی میکنند ؟ وروی بطرف رقیب سابقه امریکا  ودشمن دیرینه ملت افغانستان می آورند  ؟ در حالیکه اگر واقعا دل تان بحال کشور وملت خود تان میسوخت ومیسوزد باید به یک نحوی این خویشاوندی بیجا که میراث ودست آورد خود تان است به آخر میرسانیدید ؟ حد اقل در کشور ما جنگ خاموش میگردید واز کمک های جهانی برای ساختن کشور تاحد ممکن استفاده اعظمی ودرستی صورت میگرفت ؟‌بعد از ختم جنگ واستفاده درست از کمک های بین المللی وخارجی اگر خارجی ها را جواب ومرخص میکردید ممکن مشکلی بمیان نمی آمد ولی در نیمه راه چنین بر خورد نابخردانه وسیاست های کاذبانه مناسب بحال سیاستمداران پخته وکهنه کار ی چون شمایان وبحال ملت ناتوان افغانستان مفید نخواهد بود ؟ والسلام

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ایمان به ذات پاک ( الله ) ج آرامش دهنده روح وروان انسان است :

ایمان به ذات پاک ( الله ) ج آرامش دهنده روح وروان انسان است :

نتیجه گیری : از مجموع بحث های گذشته به این نتیجه خواهیم رسید که تفکر واندیشه در عالم آفاق وانفس بتعبیر دیگر تفکر درکائینات وعالم هستی ( آفاق )وتفکر دروجود وحیات وابعاد وجودی انسان ( انفس ) ونعمت های خداوندی (ج) که هر کدام شان برای انسان  دلائیل روشن وثابتی است بروجود وقدرت خالق یکتای کائینات .

  وبیقین دانسته میشود که وجود کائینات وموجودات مظهر قدرت واراده او تعالی است و بصراحت تمام میتوان گفت : که وجود عالم هستی وهمه کائینات خود شهادت میدهند بروجود ویگانگی خالق یکتا ی کائینات که او قادر وتوانا - عالم وحکیم - مدبر ومتصرف بر همه امور آنها بوده وهست که انسان عاقل ومتفکر با این بینش واستدلال یقین وباورش حاصل میگردد واز صمیم قلب اقرار واعتراف مینماید بر وجود و وحدانیت – قدرت وخلاقیت خالق متعال که این اقرار واعتراف او همرا ه با باورویقین قلبیش در واقع دو عنصر اساسی ایمان او را تشکیل میدهد که در این صورت  میتوان گفت :

( ایمان عبارت از اقرا ر بر زبان وباورویقین داشتن از اعماق وجود یعنی در قلب انسان مجموعه دو عنصر اساسی ایمان بوده وبه اساس این تعریف ایمان عبارت است از (اعتراف و اقرار بر زبان  وتصدیق وباور در قلب  بر اصول (مومن به  انسان مومن ) که این دوعنصر درحقیقت اساس عقیده وایمان او را تشکیل میدهد بناآ این نوع بینش وبرداشت از وجود کائینات وعالم هستی وبه تعبیر دیگر مجموعه برداشت ها  وباورها  انسان مومن

(جهان بینی )او را تشکیل میدهد زیرا انسان  مومن  در حقیقت  همه کائینات وموجودات عالم را مظهر تجلی وجود وقدرت خالق لایزال الاهی میداند که از کوچک ترین ذره گرفته تا بزرگترین کرات سماوی  همه را نشانه ودلائیلی روشن و محکم وانکار نا پذیر بروجود ووحدانیت خالق لایزال الاهی میداند( تعالی الله عما یظنون )